بیان دین اسلام در باره حسد
حسد چيست؟
پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله فرمودند: خداوند موسي بن عمران را از حسد نهي کرد و به او فرمود: ان الحاسد ساخط لنعمي، صاد لقسمي الذي قسمت بين عبادي و من يک کذلک فلست منه و ليس مني «شخص حسود در مورد نعمتهاي من بر بندگانم خشمناک است و از قسمتهايي که ميان بندگانم قائل شده ممانعت مي کند، هر کس چنين باشد نه او از من است و نه من از اويم »(اصول کافي ج 2، ص 307)حسد در تمام طبقات موجوداست به اختصاص موجود است به اختصاص به دسته اي مخصوص نيست که در دو دسته از مردم حسد بسيار يافت مي شود: يکي رجال سياست و ديگر رجال علم . حسودان دسته دوم از لحاظ موقعيتي که دارند نمي توانند دليرانه و آشکارا حسد خود را اعمال نمايند و پيوسته منتظر فرصت مي باشند و گاه مي شود که تقوا از آنان جلو گيري کرده خودداري مي کنند . ولي بسياري از سياستمداران حسود حسد خود را به طورآشکارا و دليرانه اعمال مي کنند و با شدتي هر چه تمام تر زبان انتقاد مي گشايند. کوچکترين مرتبه اظهار حسد بدگوئي و غيبت است و غيبت يعني آشکار ساختن نقاط سياه و ضعيف ديگران. اگر حسود نتوانست به مقصود خود برسد پا فرا نهاده و تهمت و افترا مي بندد و اگر در اين مرحله هم موفقيتي به دست نياورد به سوي جنايت و غارت مي رود و در مقام نابودي او گام بر مي دارد. خداوند در قرآن از قول شيطان بيان مي فرمايد که گفت: خلقتني من نار و خلقته من طين (اعراف /12) مرا از آتش و آدم را از گل آفريدي . معلوم است خاصيت گل وقار وآرامش و آتش شعله وري و افروختگي مي باشد . پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند که حسد حسنات را مي خورد چنانکه آتش هيزم را مي خورد. (بحار الانوار ج70ص 256) اين آتش چنان در وجود آدمي زبانه مي کشد که امام صادق عليه السلام مي فرمايند که سه عادت است که کمتر انسان از آنها نجات پيدا مي کند: بدگماني، حسادت، فال بد زدن (سفينه البحار ج 2، ص 102)
گلی از بوستان ولایت در مورد حسد
1- تاثیر حسد بر بدن
امام على عليه السلام:
اَلحَسَدُ يُضنِى الجَسَدَ ؛
حسد، بدن را فرسوده و عليل مى كند.
(غررالحكم، ح 943)
2- حسد ریشه چاپلوسی
امام على عليه السلام:
اَلثَّناءُ بِاَكثَرَ مِنَ الستِحقاقِ مَلَقٌ وَ التَّقصيرُ عَنِ الستِحقاقِ عِىٌّ اَو حَسَدٌ؛
تعريف بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و يا حسد است.
(نهج البلاغه، حكمت 347)
3- تفاوت غبطه و حسادت
امام صادق عليه السلام:
إِنَّ المُؤمِنَ يَغبِطُ وَ لايَحسُدُ وَ المُنافِقُ يَحسُدُ وَ لايَغبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
(غبطه آن است كه آرزو كنى آنچه ديگرى دارد، داشته باشى بدون اينكه آرزوى نابودى نعمت ديگرى را داشته باشى و حسد آن است كه بخواهى نعمتى را كه ديگرى دارد، نداشته باشد).
(كافى، ج2، ص307، ح7)
4- حسد نورزی به تو غبطه می خورند
پيامبر صلى الله عليه و آله:
رَأى موسى عليه السلام رَجُلاً عِندَ العَرشِ فَغَبَطَهُ بِمَكانِهِ فَسَأَلَ عَنهُ فَقالَ: كانَ لايَحسُدُ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّه مِن فَضلِهِ؛
حضرت موسى عليه السلام مردى را نزد عرش ديد و به جايگاه او غبطه خورد و در مورد او سؤال كرد. به او گفته شد كه او به آنچه خداوند از فضل خود به مردم داده است حسد نمى برد.
(روضة الواعظين، ص 424)
5- حسد انگیزه ای برای گناه
امام على عليه السلام:
اَلحِرصُ وَالكِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوبِ؛
حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهانند.
(نهج البلاغه، حكمت 371)
6- به چه حسد نمی برند؟
امام حسن عسکری علیه السلام:
التَّواضُعُ نِعمَةٌ لایُحسَدُ عَلیها؛
تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند.
(تحف العقول، ص489)
حسن ظن و سوء ظن
حسن ظن
همه ما انسانها، داراي زندگي اجتماعي هستيم و با مردم تعامل و ارتباط داريم. درحقيقت، نيازمندي ماست كه ما را به رفتوآمد با مردم و همزيستي با جامعه واميدارد. براي توفيق در اين امر، بايد برخي ويژگيهاي اخلاقي مؤثر، مانند«حُسن ظنّ» و خوشگماني به افراد جامعه، در ما باشد. در آموزههاي ديني و سخنان بزرگان، اصل بر خوشگماني به مردم است، و جز در مواردي بسيار محدود، بايد براساس خوشگماني به مردم، با آنها رفتار كنيم. چراكه سوءظنّ سبب بياعتمادي به افراد اجتماع ميشود، و درنتيجه به تعامل سودبخش ما با انسانها آسيب ميرساند و حيات اجتماعيمان را تهديد ميكند. ملامهدي نراقي مينويسد:
«شخص هرگز نبايد نسبت به اهل اسلام سوءظنّ داشته باشد، بلكه بايد گفتارها و كردارهاي آنها را تا آنجاكه ممكن است حمل بر صحّت كرد؛ و هرگز و تحت هيچ شرايطي نبايد به بدي حمل نمود، بلكه هر عملي كه از آنها مشاهده ميكند و هر سخني كه از آنها ميشنود، بايد به بهترين وجه ممكن حمل نمايد، و در اين راه، وهم و خيال خودش را تكذيب نموده و تخطئه نمايد، و خويشتن را براي اين منش وادار نمايد تا به تدريج حُسن ظنّ در قلب او به صورت عادت درآيد. آري، حمل نمودن كار ديگران بر صحّت، اگر باعث و سبب ضرر مالي، يا فساد ديني، يا از ميان رفتن عِرض و آبروي كسي شود، به صورت مطلق اعمال نمي شود؛ چه، در اينصورت بايد حزم و احتياط نمود، تا امور دين و دنيايش را در راهي كه نامعلوم است از كف ندهد، همچنين اگر در جامعهاي دروغ و بياعتمادي غلبه كرد، به گونهاي كه بيشتر افراد نتوان اعتماد نمود، پس در اينجا بايد نگاهي محتاطانه به افراد نگريست، و از حُسن ظنّهاي سادهلوحانه پرهيز نمود».(1) $سوءظنّ نشانه ضعف نفس و آلودگي درون
حُسن ظنّ به ديگران، از پاكي درون و صفاي نفس شخص خبر ميدهد و سوءظنّ بيجا از ضعف نفس انسان و تيرگي قلب او حكايت ميكند. به تعبير ملااحمد نراقي:
«سوءظن و گمان بد و ناروا از نتيجههاي جُبن و ضعف نفس محسوب ميشود؛ چه، هر ترسوي ضعيفالنفس، هر فكر فسادانگيزي را كه از خاطرش خطور ميكند، پذيرفته و به دنبالش ميرود. مضافاً بر اينكه گمان بد بردن از نشانه خبث نفس ميباشد، همچنانكه حُسن ظنّ از نشانههاي سلامت نفس و طهارت قلب محسوب ميشود. بنابراين، هركس كه نسبت به مردمان سوءظنّ داشته باشد و عيبها و لغزشهاي آنان را جستوجو كند، داراي قلبي بيمار و چركين است.
باري سوءظنّ علامت خبث باطن و از ابزارهاي اغواي شيطان است؛ چه، اسرار قلبها را كسي جز خداوند نميداند، و كسي اين اجازه را نداد كه درخصوص ديگري، عقيده و نظري بد و ناروا داشته باشد، مگر زمانيكه ناروايي و بدي شخص مقابل چنان براي او آشكار شود كه اساساً قابل تأويل و توجيه و حمل بر صحّت نباشد. اما چيزي را كه خود نديده و خود نشنيده و تنها از راه نامعلومي بر قلب او القاء شده است، پس آن گماني است كه شيطان آن را بر قلب وي انداخته، و او به هرشكلي كه هسته بايد آن را دفع نموده و تكذيب كند».(2)
پيامدهاي سوءظنّ
آیا «توکل »مهم تر است یا« توسل»؟
ابتدا باید توجه شود که این گونه شبهات معمولاً ساخته و پرداختهی وهابیت است که با سوء استفاده از عشق، علاقه و ایمان مؤمنین به خداوند متعال و بغض نسبت به بینش و گرایش ولایی شیعیان القا میگردد. برای درک بهتر مباحث، لازم است به نکات ذیل با دقت توجه گردد:
الف – معانی واژهها:
توکل: در لغت به معنای واگذار نمودن کار به دیگری است. مثل آن که کسی برای انجام کاری وکیل میگیرد و امور را به او واگذار مینماید. و در اصطلاح شرع، عبارت است از: «اعتماد بر خداوند متعال در جمیع امور و تکیه بر ارادهی او و اعتقاد به این که او آفرینندهی سببها و چیره بر همهی آنهاست و سببها به ارادهی او در سببیت کامل میشوند و تأثیر میکنند» (درسهای اخلاق – درس شانزدهم. مرحوم آیتالله مشکینی).
توسل: در لغت به معنای وسیله قرار دادن چیز یا کسی برای رسیدن به مقصود است. انسان برای هر کاری مجبور است که از وسایل لازم و مربوط به آن استفاده نماید و بدون بهرهگیری از وسایل هیچ کاری از او ساخته نیست. چرا که عالم خلقت، عالم وسایل است و در روایات نیز بسیار تأکید شده است که: «ابا الله ان یجری الامور الا باسبابها» و یا « ابا الله ان يجري الامور من غير اسبابها» - خداوند ابا دارد کاری را از غیر از مسیر و اسباب خود به جریان بیندازد.
البته بدیهی است که خداوند متعال نیازی به اسباب ندارد، بلکه مخلوق برای کسب هر فیضی نیازمند به اسباب آن است. چنان چه نور و انرژی به سبب خورشید به زمین داده میشود و خون به وسیلهی پمپاژ قلب در تمامی رگهای بدن سریان مییابد و گندم بدون وسایل و واسطههایی چون: آب، خاک، نور، حرارت و … نمیروید… و انسان حتی یک جرعه آب را هم نمیتواند بدون وسیله بنوشد. حتی اگر سر بر چاه برد، همان چاه، جاذبه، دهان، قوهی مکش و … همه واسطهها و وسیلهها هستند. شما همین سؤال را به وسیلهی کلمات و مفاهیم مجسم نموده و به وسیلهی امکانات ارتباطی اینترنت منتقل نمودید و پاسخ نیز تا توسل به همین کلمات، مفاهیم و امکانات ارائه میگردد.
ب - توکل انسان را بینیاز از توسل نمینماید:
دو مقولهی «توکل» و «توسل» از سنخ یک دیگر نیستند که بتوانند جایگزین هم گردند. یک موقع کسی میگوید: «وقتی آب هست، چرا چای بنوشم؟» این سؤال درستی است، چرا که هر دو از یک سنخ بوده و میتوانند جایگزین گردند. اما اگر کسی بگوید: «وقتی نور خورشید هست، چه نیازی به جاذبهی زمین یا همان خورشید هست؟» پاسخ این است که این دو مقولات جداگانهای هستند که نه تنها جایگزین یکدیگر نمیگردند، بلکه حتی با هم قیاس نمیشوند.
اگر چه «توکل» واقعی مرتبهی بسیار والایی از معرفت، ایمان و اخلاص میطلبد و چنین نیست که هر کسی لفظ و واژهی توکل را به کار برد «متوکل» باشد، اما «توسل» که یعنی وسیله قراردادن اشخاص یا اشیاء یا افعال برای رسیدن به مقصود، رفتار طبیعی و مستمر همهی موجودات عالم است و منافاتی با «توکل» ندارد. مضاف بر این که حتی توکل متوکلین نیز آنها را از به کارگیری وسایل بینیاز نمینماید.
مگر میشود بدون وسیله قرار دادن علم، استاد و کتاب، به معرفت رسید و بدون معرفت و شناخت لازم و کافی به مدارج والای ایمان و توکل رسید؟ مگر میشود بدون وسیله قرار دادن پیامبر اکرم (ص) از کلام خدا اطلاع یافت و …؟
معنای توکل این است که مؤمن متوکل برای هیچ کس یا چیزی سببیت مستقل قایل نگردد و همه چیز و اسباب و تأثیر آنها را نیز در ید قدرت الهی بداند و استفادهی اجباری و اختیاری او از وسایل نیز در راه خدا و برای خدا باشد.
ج – همان خدایی که امر به توکل نموده، امر به توسل نیز نموده است:
بغض نسبت به اهل بیت (ع) و شیعه، چنان مخالفان و معارضان را کور کرده است که حتی آنان را از توجه به ظاهر قرآن کریم نیز باز داشته است، چه رسد به باطن و بواطن آن! چنان به «توسل» میتازند و دم از توکل میزنند که گویی خدا امر به توکل کرده و توسل را شیعیان از خود ساختهاند؟! هر چند که خود برای نفی «توسل»، به بهانههایی چون توکل متوسل میگردند و با این رفتار، فعل و گفتار خود ضرورت «توسل» را پیش و بیش از نفی، به اثبات میرسانند.
خداوند متعال برای هدایت و تکامل بشر به هر دو مقولهی «توکل» و «توسل» تأکید نموده است.
دربارهی ضرورت توکل آیات بسیاری وجود دارد. از جمله:
گفتار امام صادق (ع) درباره خواص میوه ها وسبزیجات
امروز درباره ى ميوه و سبزى سخنان بديعى دارد و اين دو موهبت طبيعى را در زندگانى و بهداشت بشرى بسيار مؤ ثر و نافع مى شناسد.
متخصّصين علم تغذيه امروز عموما مردم را به خوردن سبزى و ميوه تشويق مى كنند.
مخصوصا بيمارانى كه عارضه ريوى و بيمارى نقرس و غالبا اين گونه دردها را با عوارض و علايم آن دارند، دعوت به خوردن سبزى و ميوه مى كنند. زيرا با تحقيق به اين نتيجه رسيده اند كه در اين مواد حيات بخش ، عناصر و املاح قابل توجه همراه با مواد اسيدى و قندى و پروتئنى يافت مى شود به همين جهت گروهى از ميوه ها و سبزى ها براى نرمى مزاج و گروه ديگر براى سيستم مجارى ادرارى و دسته اى جهت هضم غذا و دسته ى ديگر در تقويت مزاج مورد توصيه ى پژوهشگران تغذيه قرار گرفته است . ضمنا دستور مؤ كد مى دهند كه ضرورى است ميوه و سبزى را پيش از خوردن درست بشويند تا از آلودگى هاى گوناگون پاك و پاكيزه شود.
ميوه و سبزى عموما به خاك و آب هاى فاسد شده آلوده است . به علاوه چون در دست ميوه فروش هاو دوره گردها و افراد گوناگون دستمالى مى شود لازم است با دقت شسته و تميز گردد تا از آلايش جرثومه هاى گوناگون پاك شود. زيرا اگر اين ميكروب ها به داخل بدن راه يابد موجبات فساد بدن را فراهم خواهد ساخت . امام صادق (ع) از قرن ها پيش ازآن كه اين حقايق آشنا شود مى فرمايد:
- ميوه ها عموما مسموم هستند. وقتى به دستتان برسد ابتدا آن را با آب بشوييد و در آب غوطه ور سازيد. اكنون بخشى از آن چه را كه امام (ع) درباره ى فوايد و خواص ميوه ها بيان داشته ، در اين جا يادآور مى شويم :
سير
امام (ع) فرمود: به وسيله سير دردهاى خود را درمان كنيد امّا با دهانى كه از آن بوى سير به مشام مى رسد به مسجد نرويد.
رسول اكرم (صلی الله علیه و اله) فرمود: سير شفاى هفتاد بيمارى است .
در آن روزگار كسى اين گياه پيش پا افتاده را نمى شناخت ولى در اين قرن كه قرن علوم است ((قرن بيست و يكم )) متخصصان علوم تغذيه خواص سير را با تحقيقات گسترده مورد توجه و امعان نظر قرار داده اند.
دكتر ((ريم )) فرانسوى تحت عنوان ((خوشا به حال آنان كه سير مى خورند)) مى نويسد:
براى تقويت بدن و پيشگيرى از بيمارى هاى گوناگون سير اثر بسزايى دارد.
و نيز تجربه ى پزشكان معروفى مانند ((سالين ))، ((بروت ))، ((لوتر)) و ((دوبريه )) و ديگران از خواص غذايى و درمانى اين گياه سودمند نتيجه هاى درخشانى گرفته اند و حاصل تجربه به اين كشفيات ختم شده كه سير در تقويت بنيه و جلوگيرى از تصلّب شرايين و پايين كشيدن فشار خون دوايى كامل و مؤ ثر است .
كوتاه سخن آن كه در طب جديد سير را دارويى مستقل و مؤ ثر شناخته اند. سير به عضلات قلب نشاط مى دهد. سير جريان خون را در رگ ها تنظيم مى كند و خون را صاف مى كند. به طبيعت جسم نيرويى مى بخشد كه بر بيمارى هاى خونى غلبه كند. از همين رو زنانى كه به ناراحتى هاى دوران قاعدگى دچار هستند اگر از سير استفاده كنند از عوارض آن در امان خواهند بود.
در پيرى هاى زودرس كه نتيجه فساد خون است و روماتيسم و بواسير اين گياه سودمند اثرى شفابخش دارد.
سير اين بيمارى ها را نيز درمان مى كند يا حداقل عوارض آن را كاهش مى دهد:
- سل ريوى - آنفلوانزا - تنگى نفس - تيرگى رنگ پوست - سوء هاضمه و عفونت روده
- ديفترى - تيفوييد - سياه سرفه - التهاب معدى - زخم معده ى حاد و مزمن - تصفيه مجارى ادرار و حيض
- تصفيه ى كليه - كرم هاى نخ مانندى كه در روده ى كودكان به وجود مى آيد
گفته مى شود در شهرهايى كه اين گياه مصرف مى شود عمر افراد طولانى و چهره ها گلگون و زندگانى مقرون به صحت و سلامت است .
با اين كشفيات پيداست كه آموزه هاى مختصر و مفيد امام درباره ى سير ((همين گياه ناچيز)) تا چه درجه وسيع و عميق و فراگير و درمانگر است .
شايد در آينده اى نه چندان دور كه علم به حد كمال خود مى رسد منافع و خواص سير روشن تر شود. طبعا عظمت و ژرفاى كلام امام نيز آشكارتر خواهد شد.
داستانهای پند آموز
مشکل….
روزی دو مرد جوان نزد استادی آمدند و از او پرسیدند: “فاصله بین دچار یک مشکل شدن تا راه حل یافتن برای حل مشکل چقدر است؟”
استاد اندکی تامل کرد و گفت:
“فاصله مشکل یک فرد و راه نجات او از آن مشکل برای هر شخصی به اندازه فاصله زانوی او تا زمین است!”
آن دو مرد جوان گیج و آشفته از نزد او بیرون آمدند و در بیرون مدرسه با هم به بحث و جدل پرداختند. اولی گفت:
“من مطمئنم منظور استاد معرفت این بوده است که باید به جای روی زمین نشستن از جا برخاست و شخصا برای مشکل راه حلی پیدا کرد. با یک جا نشینی و زانوی غم در آغوش گرفتن هیچ مشکلی حل نمی شود.”
دومی کمی فکر کرد و گفت:
“اما اندرزهای پیران معرفت معمولا بار معنایی عمیق تری دارند و به این راحتی قابل بیان نیستند. آنچه تو می گویی هزاران سال است که بر زبان همه جاری است و همه آن را می دانند. استاد منظور دیگری داشت.”
آندو تصمیم گرفتن نزد استاد بازگردند و از خود او معنای جمله اش را بپرسند. استاد با دیدن مجدد دو جوان لبخندی زد و گفت:
“وقتی یک انسان دچار مشکل می شود. باید ابتدا خود را به نقطه صفربرساند. نقطه صفر وقتی است که انسان در مقابل کائنات و خالق هستی زانو می زند و از او مدد می جوید. بعد از این نقطه صفر است که فرد می تواند برپا خیزد و با اعتماد به همراهی کائنات دست به عمل زند. بدون این اعتماد و توکل برای هیچ مشکلی راه حل پیدا نخواهد شد. باز هم می گویم…
فاصله بین مشکلی که یک انسان دارد با راه چاره او ، فاصله بین زانوی او و زمینی است که برآن ایستاده است!”
عالم فروتن …
گویند که زمانی در شهری دو عالم می زیستند.
روزی یکی از دو عالم که بسیار پر مدعا بود، کاسه گندمی بدست گرفت و بر جمعی وارد شد و گفت:
این کاسه گندم من هستم ! (از نظر علم و … ) و سپس دانه گندمی از آن برداشت و گفت:
و این دانه گندم هم فلان عالم است!
و شروع کرد به تعریف از خود.
خبر به گوش آن عالم فرزانه رسید. فرمود به او بگوئید:
آن یک دانه گندم هم خودش است! من هیچ نیستم…
ایمان واقعی …
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد امده است.
فکر می کنید آن مرد چه کرد؟!
خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت؟
او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت:
“خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟”
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود:
مغازه ام سوخت!
اما ایمانم نسوخته است!
فردا شروع به کار خواهم کرد
داستان پیامبر و دیوانه ( دوست)
آنگاه جوانی گفت با ما از دوستی سخن بگو و او در پاسخ گفت:
دوست تو نیاز های برآورده ی توست.
کشت زاری است که در آن با مهر تخم می کاری و با سپاس از آن حاصل بر می داری.
سفره ی نان تو و آتش اجاق توست.
زیرا که گرسنه به سراغ او می روی و نزد او آرام و صفا می جویی.
هنگامی که او خیال خود را با تو در میان می گذارد؛ از اندیشیدن «نه» در خیال خود مترس و از آوردن «آری» بر زبان خود دریغ مکن.
و هنگامی که او خاموش است دل تو همچنان به دل او گوش می دهد؛
زیرا که در عالم دوستی همه ی اندیشه ها و خواهش ها و انتظارها بی سخنی به دنیا می آیند و بی آفرینی نصیب دوست می گردند.
هنگامی که از دوست خود جدا می شوی غمگین مشو؛ زیرا که تو در او از هرچیزی دوست تر می داری بسا که در غیبت او روشن تر باشد ، چنان که کوه نورد از میان دشت کوه را روشن تر می بیند.
و زنهار که در دوستی غرضی نباشد، مگر ژرفا دادن به روح.
زیرا مهری که جویای چیزی جز باز نمودن راز درون خود باشد؛ مهر نیست، دامی است گسترده که چیزی جز بیهودگی در آن نمی افتد.
و زنهار که از هر آنچه داری بهترینش را به دوستت بدهی.
اگر او را باید که جزر روی تو را ببیند؛ بگذار که مد آن را نیز بشناسد.
آن چگونه دوستی است که برای سوزاندن وقت به سراغش می روی؟
به سراغ دوست مرو مگر برای خوش کردن وقت.
زیرا کار او این است که نیاز تو را برآورد؛ نه آنکه خالی درون تو را پر کند.
و شیرینی دوستی را با خنده شیرین تر کن و با بهره کردن خوشی ها.
زیرا در شبنم چیزهای خرد است که دل انسان بامداد خود را می جوید و از آن ترو تازه می گردد.
**جبران خلیل جبران/ پیامبر و دیوانه* ترجمه نجف دریا بندری**
داستان پیامبر و دیوانه ( مرد توانگر)
خوب جبران خلیل جبران یه نویسنده و شاعر لبنانی الاصل بوده که به انگلیسی مطلب می نوشته.
دو تا کتاب داره یکی به اسم “ پیامبر ” و دیگری ” دیوانه ” . از این دو کتاب ترجمه های زیادی شده ولی یکی از قشنگترین ترجم ها مال ” نجف دریابندری ” مترجم معروف با نثری گیرا هست که این دو تا کتاب را در یک کتاب با عنوان ” پیامبر و دیوانه ” ترجمه کرده است . “
از کتاب پیامبر
در مورد دهش :
آنگاه مرد توانگری گفت : با ما از دهش بگو . و او پاسخ داد:
هنگامی که از مال خود چیزی می دهید ، چندان چیزی نمی دهید.
اگر از جان خود چیزی بدهید آنگاه به راستی می دهید.
زیرا که مال مگر چیست به جز آنچه از برای فردای مبادا نگه می دارید . …
هستند کسانی که ازبسیاری که دارند اندکی می دهند ـ آن هم برای نام و این خواهش پنهان ، بخشش آنها را آلوده می کند .
و هستند کسانی که اندکی دارند و همه را می دهند .
این کسان به زندگی و برکت زندگی باور دارند و دستشان هرگز تهی نمی شود .
… هستند کسانی که با شادی می دهند و پاداش آن ها همان شادی است
و هستند کسانی که با درد می دهند و آن درد تعمید آنهاست .
و هستند کسانی که می دهند و از دهش دردی نمی کشند . حتی شادی هم نمی خواهند و نظری به ثواب هم ندارند ….
دهش در برابر خواهش نیکو است . اما دهش بی خواهش و از روی دانش نیکو تر است ….
و آیا چیزی هست که بتوانی دادنش را دریغ کنی ؟
هرآنچه داری روزی داده خواهد شد .
پس هم امروز بده تا فصل دهش ، از آن تو باشد نه از آن میراث خوارانت .
تو بارها می گویی : ” خواهم داد اما به آن که سزاوار باشد “
درختان باغ تو چنین نمی گویند و گله های چراگاه تو نیز هم .
این ها می دهند تا زندگی کنند ؛ زیرا ندادن همان است و مردن همان.
… آن کس که سزاوار نوشیدن از دریای زندگی بوده باشد سزاوار است که جام خود را از جوی باریک تو پر کند .
مگر تو کیستی که مردمان باید گریبان خود را باز و غرور خود را بی پرده کنند تا تو ارزش آنها را برهنه وغرورشان را بی شرم ببینی ؟
نخست کاری کن که خود سزاوار دادن و دارای دست دهش باشی …
و شما ای گیرندگان ـ و ای شما که همه گیرنده اید ـ منت مکشید ٬ مبادا باری بر گردن خود و بر گردن دهنده بگذارید.
همراه دهنده بر بالهای دهش او پرواز کنید.