داستان در مورد امام زمان (عج)
25 آبان 1390
مرحوم شیخ صدوق، طوسی، طبرسی و برخی دیگر از بزرگان رضوان اللّه تعالی علیهم، به نقل از نسیم - خادم امام حسن عسکری علیه السلام - حکایت کنند:
هنگامی که حضرت صاحب الزّمان علیه السلام از رحم مادر به دنیا آمد، انگشت سبّابه خود را به سمت آسمان بلند نمود؛ و در همین لحظه ناگهان عطسه ای کرد و سپس اظهار داشت: )الحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی اللّه علی محمّد و آله(.
بعد از آن با کمال فصاحت فرمود: ظالمان و ستمگران گمان کرده اند که حجّت و ولیّ خداوند متعال زایل و نابود شونده است، چنانچه به ما اجازه سخن گفتن و بیان حقایق داده شود، همانا شکّ و شُبهه از بین خواهد رفت….
هنگامی که حضرت صاحب الزّمان علیه السلام از رحم مادر به دنیا آمد، انگشت سبّابه خود را به سمت آسمان بلند نمود؛ و در همین لحظه ناگهان عطسه ای کرد و سپس اظهار داشت: )الحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی اللّه علی محمّد و آله(.
بعد از آن با کمال فصاحت فرمود: ظالمان و ستمگران گمان کرده اند که حجّت و ولیّ خداوند متعال زایل و نابود شونده است، چنانچه به ما اجازه سخن گفتن و بیان حقایق داده شود، همانا شکّ و شُبهه از بین خواهد رفت….
از کتاب چهل داستان وحدیث درمورد امام زمان
عبداله صالحی