درس هایی که ازواقعه مباهله می گیریم:
. از آنجا که مباهله، بهعنوان آخرین حربه پیامبر، پس از اثر نکردن منطق و استدلال مورد استفاده قرار گرفته، بنابراین منظور آن ظاهر شدن اثر خارجی نفرین است؛ نه یک نفرین ساده بیاثر.
2. پیشنهاد مباهله را کسی میدهد که بر حقانیت خود پافشاری داشته باشد و در این واقعه، پیامبر بود که مباهله را طرح کرد.
3. آیه مباهله، مقام نبوت و رسالت پیامبر را هم به روشنی اثبات میکند؛ زیرا کسانی که حاضر نشدند با او مباهله کنند، یقین کردند که او فرستاده خداست.
4. مباهله، روشنگر این است که حضرت عیسی علیهالسلام، رسول و پیامبر خداست؛ نه فرزند خدا؛ عابد است و نه معبود؛ مخلوق است و نه خالق.
5. زن و مرد، در مسئله دین و دیانت دوشادوش همدیگر هستند (ابناءنا، نساءنا و انفسنا در آیه مباهله اشاره به این مسئله دارد).
6. در دعا کردن آنچه مهم است، انگیزهها و شخصیتهاست؛ نه تعداد (گروه مباهلهکننده پنج نفر بیشتر نبودند).
7. علی بن ابیطالب، جانِ رسول خداست. (انفسنا)
8. استدلال منطقی آوردن، اولین راه برای بحث با دیگران است.
9. آخرین برگ برنده مؤمن واقعی، دعاست.
10. استدلال را باید پاسخ داد؛ ولی مجادله و لجاجت را باید سرکوب کرد.
11. اگر شما محکم بایستید، دشمن به دلیل باطل بودنش، عقبنشینی میکند.
12. قوام و اساس دین اسلام به خاطر همین پنج نفر است؛ وگرنه پیامبر میتوانست شخصاً نفرین کند و اهل بیتش را با خودش نیاورد. ولی این قضیه نشان داد که اهل بیت پیامبر، همگام و همراه او برای رسیدن به حق هستند و همواره آماده استقبال از مرگاند.
حدیث مباهله پیامبر خدا به همراه اهل بیت
بسيارى از دانشمندان اهل تسنّن اين حديث زيبا را نقل كرده اند. جلال الدين سيوطى در تفسير الدر المنثور اين گونه مى نويسد: پس از اين رسول خدا صلى اللّه عليه وآله آن ها را به مباهله و ملاعنه فرا خواند. آنان بر اين كار فرداى آن روز را وعده كردند. بامداد فردا پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به همراه على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام به سوى وعده گاه رهسپار شدند. پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: لقد أتاني البشير بهلكة أهل نجران حتّى الطير على الشجر لو تمّوا على الملاعنة;1 بشارت دهنده اى نزد من آمد و اعلام كرد: اگر نجرانيان به ملاعنه مبادرت مى كردند، همه آنان حتّى پرندگان روى درختان نابود مى شدند. سيوطى در ادامه مى نويسد: مسلم، تِرمذى، ابن منذر، حاكم نيشابورى و بيهقى ـ در السنن الكبرى ـ نقل كرده اند كه سعد بن ابى وَقّاص مى گويد: هنگامى كه آيه: (قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ) نازل شد، پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و فرمود: اللهمّ هؤلاء أهلي;2 بارالها! اينان خاندان من هستند. وى در ادامه مى نويسد: در اين باره حاكم نيشابورى حديثى نقل كرده و آن را صحيح دانسته است. ابونعيم اصفهانى در دلائل النبوه هم چنين ابن مردويه نقل كرده اند كه جابر مى گويد: عاقب و سيد از بزرگان مسيحى نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله آمدند… رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بامدادان در حالى كه دست على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را گرفته بود به وعدگاه روانه شد. آن گاه كسى را در پى عاقب و سيد فرستاد; ولى آن ها از حضور در اين محفل خوددارى كرده و در مقابل ايشان تسليم شدند. پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: والّذي بعثني بالحقّ لو فعلا لأمطر الوادي عليهما ناراً; سوگند به كسى كه مرا به حقّ به پيامبرى مبعوث كرد! اگر اين كار را انجام مى دادند، اين سرزمين بر آن دو آتش مى باريد. جابر در ادامه مى گويد: اين آيه درباره اهل بيت عليهم السلام نازل شد كه: (تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ…). جابر مى گويد: منظور از (أَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ)، رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و على عليه السلام، منظور از (أَبْناءَنا)، حسن و حسين عليهما السلام و منظور از (نِساءَنا)، فاطمه عليها السلام هستند.3 جلال الدين سيوطى در ادامه مى نويسد: ابن جرير، از علباء بن احمر يشكرى اين گونه نقل كرده است: وقتى اين آيه نازل شد كه (قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ…)، رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در پى على، فاطمه و دو پسر آنان، حسن و حسين عليهم السلام فرستاد و يهوديان را به مباهله و ملاعنه دعوت كرد. جوانى از يهود گفت: واى بر شما! آيا گذشته را به خاطر نداريد كه برادرانتان به بوزينه و خوك مسخ شدند! ملاعنه را رها كنيد! آنان نيز از ملاعنه خوددارى كردند.4 2 . همان: 2 / 70. 3 . الدرّ المنثور: 2 / 68. 4 . الدر المنثور: 2 / 70. گفتنى است برخى از ناصبى ها و دشمنان اهل بيت عليهم السلام نام «على» را از برخى از متن هاى اين حديث حذف كرده اند. ابن ابى شِيبه، سعيد بن منصور، عبد بن حميد، ابن جرير و ابونعيم نقل كرده اند كه شَعْبى مى گويد: اعتقاد مسيحيان نجران درباره حضرت عيسى عليه السلام، از گفته ديگر مسيحيان مبالغه آميزتر بود. آنان همواره با پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله درباره او مجادله مى كردند و از اين رو خداوند اين آيات را در سوره آل عمران نازل فرمود: (إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللّهِ… فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ). 1 . الدرّ المنثور: 2 / 69.
اعمال ودعای روز مباهله
روز بيست و چهارم روزي است که مُباهَلَه کرد رسول خدا صَلَّي اللَّهِ عَلِيهِ وَاله با نصاراي نجران و پيش از آنکه خواست مُباهله کند عبا بر دُوش مبارک گرفت و حضرت اميرالمؤ منين و فاطمه و حَسَن و حسين عَليهمُ السلام را داخل در زير عبا نمود و گفت پروردگارا هر پيغمبري را اهل بيتي بوده است که مخصوص ترين خلق بوده اند به او خداوندا اينها اهل بيت منند پس از ايشان برطرف کن شک و گناه را و پاک کن ايشان را پاک کردني پس جبرئيل نازل شد و آيه تطهير در شاءن ايشان آورد پس حضرت رسول صَلَّي اللَّهِ عَلِيهِ وَ اله آن چهار بزرگوار را بيرون برد از براي مباهله چون نگاه نصاري بر ايشان افتاد و حقّيّت آن حضرت و آثار نزول عذاب مشاهده کردند جُراءَت مُباهله ننمودند واستدعاي مصالحه و قبول جزيه نمودند و در اين روز نيز حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در حال رکوع انگشتري خود را به سائل داد و آيه اِنَّما وَلِيُّکُمُ اللّهُ در شانش نازل شد.
در کل اين روز روز شريفي است و در آن چند عمل وارد است:
اوّل غسل
دوّم روزه
سوّم دو رکعت نماز و آن مثل روز عيد غدير است (دو ركعت است ؛ در هر ركعت ، يك مرتبه حمد و ده مرتبه توحيد ، ده مرتبه آية الكرسى و ده مرتبه قدر خوانده مى شود و بهتر است پیش از اذان ظهر خوانده شود.)
چهارم خواندن دعاي مباهله که شبيه به دعاي سحرهاي ماه رمضان است و شيخ و سيّد هر دو نقل کرده اند لکن مابين روايات آن دو بزرگوار اختلاف کثير است لکن روايت شيخ از طریق امام صادق همانند دعای سحر ماه مبارک رمضان است. اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاء ………
روايت شده است بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار کند.
شايسته است در اين روز تصدّق بر فقراء به جهت تَاءسّي به مولاي متقیان امير المؤ منين عليه السلام و زيارت کردن آن حضرت و بهتر است زيارت جامعه خوانده شود.
روز بيست و پنجم ماه ذی الحجه نیز روز شريفي است و روزي است که هَل اَتي در حقّ اهل بيت نازل شده به جهت آنکه سه روز روزه گرفتند و افطار خود را به مسکين و يتيم و اسير دادند و به آب افطار نمودند و شايسته است که شيعيان اهل بيت عَليهمُ السلام در اين ايّام خصوص در شب بيست و پنجم تاءسّي به موالي خود نمايند در تصدّق به مساکين و ايتام و سعي در اطعام ايشان و اين روز را روزه بدارند و چون بعض علماء اين روز را روز مباهله مي دانند مناسب است زيارت جامعه و دعاء مباهله را نيز در اين روز بخوانند.
به نقل از مفاتیح الجنان
بیان دین اسلام در باره حسد
حسد چيست؟
پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله فرمودند: خداوند موسي بن عمران را از حسد نهي کرد و به او فرمود: ان الحاسد ساخط لنعمي، صاد لقسمي الذي قسمت بين عبادي و من يک کذلک فلست منه و ليس مني «شخص حسود در مورد نعمتهاي من بر بندگانم خشمناک است و از قسمتهايي که ميان بندگانم قائل شده ممانعت مي کند، هر کس چنين باشد نه او از من است و نه من از اويم »(اصول کافي ج 2، ص 307)حسد در تمام طبقات موجوداست به اختصاص موجود است به اختصاص به دسته اي مخصوص نيست که در دو دسته از مردم حسد بسيار يافت مي شود: يکي رجال سياست و ديگر رجال علم . حسودان دسته دوم از لحاظ موقعيتي که دارند نمي توانند دليرانه و آشکارا حسد خود را اعمال نمايند و پيوسته منتظر فرصت مي باشند و گاه مي شود که تقوا از آنان جلو گيري کرده خودداري مي کنند . ولي بسياري از سياستمداران حسود حسد خود را به طورآشکارا و دليرانه اعمال مي کنند و با شدتي هر چه تمام تر زبان انتقاد مي گشايند. کوچکترين مرتبه اظهار حسد بدگوئي و غيبت است و غيبت يعني آشکار ساختن نقاط سياه و ضعيف ديگران. اگر حسود نتوانست به مقصود خود برسد پا فرا نهاده و تهمت و افترا مي بندد و اگر در اين مرحله هم موفقيتي به دست نياورد به سوي جنايت و غارت مي رود و در مقام نابودي او گام بر مي دارد. خداوند در قرآن از قول شيطان بيان مي فرمايد که گفت: خلقتني من نار و خلقته من طين (اعراف /12) مرا از آتش و آدم را از گل آفريدي . معلوم است خاصيت گل وقار وآرامش و آتش شعله وري و افروختگي مي باشد . پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند که حسد حسنات را مي خورد چنانکه آتش هيزم را مي خورد. (بحار الانوار ج70ص 256) اين آتش چنان در وجود آدمي زبانه مي کشد که امام صادق عليه السلام مي فرمايند که سه عادت است که کمتر انسان از آنها نجات پيدا مي کند: بدگماني، حسادت، فال بد زدن (سفينه البحار ج 2، ص 102)
گلی از بوستان ولایت در مورد حسد
1- تاثیر حسد بر بدن
امام على عليه السلام:
اَلحَسَدُ يُضنِى الجَسَدَ ؛
حسد، بدن را فرسوده و عليل مى كند.
(غررالحكم، ح 943)
2- حسد ریشه چاپلوسی
امام على عليه السلام:
اَلثَّناءُ بِاَكثَرَ مِنَ الستِحقاقِ مَلَقٌ وَ التَّقصيرُ عَنِ الستِحقاقِ عِىٌّ اَو حَسَدٌ؛
تعريف بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و يا حسد است.
(نهج البلاغه، حكمت 347)
3- تفاوت غبطه و حسادت
امام صادق عليه السلام:
إِنَّ المُؤمِنَ يَغبِطُ وَ لايَحسُدُ وَ المُنافِقُ يَحسُدُ وَ لايَغبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
(غبطه آن است كه آرزو كنى آنچه ديگرى دارد، داشته باشى بدون اينكه آرزوى نابودى نعمت ديگرى را داشته باشى و حسد آن است كه بخواهى نعمتى را كه ديگرى دارد، نداشته باشد).
(كافى، ج2، ص307، ح7)
4- حسد نورزی به تو غبطه می خورند
پيامبر صلى الله عليه و آله:
رَأى موسى عليه السلام رَجُلاً عِندَ العَرشِ فَغَبَطَهُ بِمَكانِهِ فَسَأَلَ عَنهُ فَقالَ: كانَ لايَحسُدُ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّه مِن فَضلِهِ؛
حضرت موسى عليه السلام مردى را نزد عرش ديد و به جايگاه او غبطه خورد و در مورد او سؤال كرد. به او گفته شد كه او به آنچه خداوند از فضل خود به مردم داده است حسد نمى برد.
(روضة الواعظين، ص 424)
5- حسد انگیزه ای برای گناه
امام على عليه السلام:
اَلحِرصُ وَالكِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوبِ؛
حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهانند.
(نهج البلاغه، حكمت 371)
6- به چه حسد نمی برند؟
امام حسن عسکری علیه السلام:
التَّواضُعُ نِعمَةٌ لایُحسَدُ عَلیها؛
تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند.
(تحف العقول، ص489)
حسن ظن و سوء ظن
حسن ظن
همه ما انسانها، داراي زندگي اجتماعي هستيم و با مردم تعامل و ارتباط داريم. درحقيقت، نيازمندي ماست كه ما را به رفتوآمد با مردم و همزيستي با جامعه واميدارد. براي توفيق در اين امر، بايد برخي ويژگيهاي اخلاقي مؤثر، مانند«حُسن ظنّ» و خوشگماني به افراد جامعه، در ما باشد. در آموزههاي ديني و سخنان بزرگان، اصل بر خوشگماني به مردم است، و جز در مواردي بسيار محدود، بايد براساس خوشگماني به مردم، با آنها رفتار كنيم. چراكه سوءظنّ سبب بياعتمادي به افراد اجتماع ميشود، و درنتيجه به تعامل سودبخش ما با انسانها آسيب ميرساند و حيات اجتماعيمان را تهديد ميكند. ملامهدي نراقي مينويسد:
«شخص هرگز نبايد نسبت به اهل اسلام سوءظنّ داشته باشد، بلكه بايد گفتارها و كردارهاي آنها را تا آنجاكه ممكن است حمل بر صحّت كرد؛ و هرگز و تحت هيچ شرايطي نبايد به بدي حمل نمود، بلكه هر عملي كه از آنها مشاهده ميكند و هر سخني كه از آنها ميشنود، بايد به بهترين وجه ممكن حمل نمايد، و در اين راه، وهم و خيال خودش را تكذيب نموده و تخطئه نمايد، و خويشتن را براي اين منش وادار نمايد تا به تدريج حُسن ظنّ در قلب او به صورت عادت درآيد. آري، حمل نمودن كار ديگران بر صحّت، اگر باعث و سبب ضرر مالي، يا فساد ديني، يا از ميان رفتن عِرض و آبروي كسي شود، به صورت مطلق اعمال نمي شود؛ چه، در اينصورت بايد حزم و احتياط نمود، تا امور دين و دنيايش را در راهي كه نامعلوم است از كف ندهد، همچنين اگر در جامعهاي دروغ و بياعتمادي غلبه كرد، به گونهاي كه بيشتر افراد نتوان اعتماد نمود، پس در اينجا بايد نگاهي محتاطانه به افراد نگريست، و از حُسن ظنّهاي سادهلوحانه پرهيز نمود».(1) $سوءظنّ نشانه ضعف نفس و آلودگي درون
حُسن ظنّ به ديگران، از پاكي درون و صفاي نفس شخص خبر ميدهد و سوءظنّ بيجا از ضعف نفس انسان و تيرگي قلب او حكايت ميكند. به تعبير ملااحمد نراقي:
«سوءظن و گمان بد و ناروا از نتيجههاي جُبن و ضعف نفس محسوب ميشود؛ چه، هر ترسوي ضعيفالنفس، هر فكر فسادانگيزي را كه از خاطرش خطور ميكند، پذيرفته و به دنبالش ميرود. مضافاً بر اينكه گمان بد بردن از نشانه خبث نفس ميباشد، همچنانكه حُسن ظنّ از نشانههاي سلامت نفس و طهارت قلب محسوب ميشود. بنابراين، هركس كه نسبت به مردمان سوءظنّ داشته باشد و عيبها و لغزشهاي آنان را جستوجو كند، داراي قلبي بيمار و چركين است.
باري سوءظنّ علامت خبث باطن و از ابزارهاي اغواي شيطان است؛ چه، اسرار قلبها را كسي جز خداوند نميداند، و كسي اين اجازه را نداد كه درخصوص ديگري، عقيده و نظري بد و ناروا داشته باشد، مگر زمانيكه ناروايي و بدي شخص مقابل چنان براي او آشكار شود كه اساساً قابل تأويل و توجيه و حمل بر صحّت نباشد. اما چيزي را كه خود نديده و خود نشنيده و تنها از راه نامعلومي بر قلب او القاء شده است، پس آن گماني است كه شيطان آن را بر قلب وي انداخته، و او به هرشكلي كه هسته بايد آن را دفع نموده و تكذيب كند».(2)
پيامدهاي سوءظنّ
آیا «توکل »مهم تر است یا« توسل»؟
ابتدا باید توجه شود که این گونه شبهات معمولاً ساخته و پرداختهی وهابیت است که با سوء استفاده از عشق، علاقه و ایمان مؤمنین به خداوند متعال و بغض نسبت به بینش و گرایش ولایی شیعیان القا میگردد. برای درک بهتر مباحث، لازم است به نکات ذیل با دقت توجه گردد:
الف – معانی واژهها:
توکل: در لغت به معنای واگذار نمودن کار به دیگری است. مثل آن که کسی برای انجام کاری وکیل میگیرد و امور را به او واگذار مینماید. و در اصطلاح شرع، عبارت است از: «اعتماد بر خداوند متعال در جمیع امور و تکیه بر ارادهی او و اعتقاد به این که او آفرینندهی سببها و چیره بر همهی آنهاست و سببها به ارادهی او در سببیت کامل میشوند و تأثیر میکنند» (درسهای اخلاق – درس شانزدهم. مرحوم آیتالله مشکینی).
توسل: در لغت به معنای وسیله قرار دادن چیز یا کسی برای رسیدن به مقصود است. انسان برای هر کاری مجبور است که از وسایل لازم و مربوط به آن استفاده نماید و بدون بهرهگیری از وسایل هیچ کاری از او ساخته نیست. چرا که عالم خلقت، عالم وسایل است و در روایات نیز بسیار تأکید شده است که: «ابا الله ان یجری الامور الا باسبابها» و یا « ابا الله ان يجري الامور من غير اسبابها» - خداوند ابا دارد کاری را از غیر از مسیر و اسباب خود به جریان بیندازد.
البته بدیهی است که خداوند متعال نیازی به اسباب ندارد، بلکه مخلوق برای کسب هر فیضی نیازمند به اسباب آن است. چنان چه نور و انرژی به سبب خورشید به زمین داده میشود و خون به وسیلهی پمپاژ قلب در تمامی رگهای بدن سریان مییابد و گندم بدون وسایل و واسطههایی چون: آب، خاک، نور، حرارت و … نمیروید… و انسان حتی یک جرعه آب را هم نمیتواند بدون وسیله بنوشد. حتی اگر سر بر چاه برد، همان چاه، جاذبه، دهان، قوهی مکش و … همه واسطهها و وسیلهها هستند. شما همین سؤال را به وسیلهی کلمات و مفاهیم مجسم نموده و به وسیلهی امکانات ارتباطی اینترنت منتقل نمودید و پاسخ نیز تا توسل به همین کلمات، مفاهیم و امکانات ارائه میگردد.
ب - توکل انسان را بینیاز از توسل نمینماید:
دو مقولهی «توکل» و «توسل» از سنخ یک دیگر نیستند که بتوانند جایگزین هم گردند. یک موقع کسی میگوید: «وقتی آب هست، چرا چای بنوشم؟» این سؤال درستی است، چرا که هر دو از یک سنخ بوده و میتوانند جایگزین گردند. اما اگر کسی بگوید: «وقتی نور خورشید هست، چه نیازی به جاذبهی زمین یا همان خورشید هست؟» پاسخ این است که این دو مقولات جداگانهای هستند که نه تنها جایگزین یکدیگر نمیگردند، بلکه حتی با هم قیاس نمیشوند.
اگر چه «توکل» واقعی مرتبهی بسیار والایی از معرفت، ایمان و اخلاص میطلبد و چنین نیست که هر کسی لفظ و واژهی توکل را به کار برد «متوکل» باشد، اما «توسل» که یعنی وسیله قراردادن اشخاص یا اشیاء یا افعال برای رسیدن به مقصود، رفتار طبیعی و مستمر همهی موجودات عالم است و منافاتی با «توکل» ندارد. مضاف بر این که حتی توکل متوکلین نیز آنها را از به کارگیری وسایل بینیاز نمینماید.
مگر میشود بدون وسیله قرار دادن علم، استاد و کتاب، به معرفت رسید و بدون معرفت و شناخت لازم و کافی به مدارج والای ایمان و توکل رسید؟ مگر میشود بدون وسیله قرار دادن پیامبر اکرم (ص) از کلام خدا اطلاع یافت و …؟
معنای توکل این است که مؤمن متوکل برای هیچ کس یا چیزی سببیت مستقل قایل نگردد و همه چیز و اسباب و تأثیر آنها را نیز در ید قدرت الهی بداند و استفادهی اجباری و اختیاری او از وسایل نیز در راه خدا و برای خدا باشد.
ج – همان خدایی که امر به توکل نموده، امر به توسل نیز نموده است:
بغض نسبت به اهل بیت (ع) و شیعه، چنان مخالفان و معارضان را کور کرده است که حتی آنان را از توجه به ظاهر قرآن کریم نیز باز داشته است، چه رسد به باطن و بواطن آن! چنان به «توسل» میتازند و دم از توکل میزنند که گویی خدا امر به توکل کرده و توسل را شیعیان از خود ساختهاند؟! هر چند که خود برای نفی «توسل»، به بهانههایی چون توکل متوسل میگردند و با این رفتار، فعل و گفتار خود ضرورت «توسل» را پیش و بیش از نفی، به اثبات میرسانند.
خداوند متعال برای هدایت و تکامل بشر به هر دو مقولهی «توکل» و «توسل» تأکید نموده است.
دربارهی ضرورت توکل آیات بسیاری وجود دارد. از جمله:
گفتار امام صادق (ع) درباره خواص میوه ها وسبزیجات
امروز درباره ى ميوه و سبزى سخنان بديعى دارد و اين دو موهبت طبيعى را در زندگانى و بهداشت بشرى بسيار مؤ ثر و نافع مى شناسد.
متخصّصين علم تغذيه امروز عموما مردم را به خوردن سبزى و ميوه تشويق مى كنند.
مخصوصا بيمارانى كه عارضه ريوى و بيمارى نقرس و غالبا اين گونه دردها را با عوارض و علايم آن دارند، دعوت به خوردن سبزى و ميوه مى كنند. زيرا با تحقيق به اين نتيجه رسيده اند كه در اين مواد حيات بخش ، عناصر و املاح قابل توجه همراه با مواد اسيدى و قندى و پروتئنى يافت مى شود به همين جهت گروهى از ميوه ها و سبزى ها براى نرمى مزاج و گروه ديگر براى سيستم مجارى ادرارى و دسته اى جهت هضم غذا و دسته ى ديگر در تقويت مزاج مورد توصيه ى پژوهشگران تغذيه قرار گرفته است . ضمنا دستور مؤ كد مى دهند كه ضرورى است ميوه و سبزى را پيش از خوردن درست بشويند تا از آلودگى هاى گوناگون پاك و پاكيزه شود.
ميوه و سبزى عموما به خاك و آب هاى فاسد شده آلوده است . به علاوه چون در دست ميوه فروش هاو دوره گردها و افراد گوناگون دستمالى مى شود لازم است با دقت شسته و تميز گردد تا از آلايش جرثومه هاى گوناگون پاك شود. زيرا اگر اين ميكروب ها به داخل بدن راه يابد موجبات فساد بدن را فراهم خواهد ساخت . امام صادق (ع) از قرن ها پيش ازآن كه اين حقايق آشنا شود مى فرمايد:
- ميوه ها عموما مسموم هستند. وقتى به دستتان برسد ابتدا آن را با آب بشوييد و در آب غوطه ور سازيد. اكنون بخشى از آن چه را كه امام (ع) درباره ى فوايد و خواص ميوه ها بيان داشته ، در اين جا يادآور مى شويم :
سير
امام (ع) فرمود: به وسيله سير دردهاى خود را درمان كنيد امّا با دهانى كه از آن بوى سير به مشام مى رسد به مسجد نرويد.
رسول اكرم (صلی الله علیه و اله) فرمود: سير شفاى هفتاد بيمارى است .
در آن روزگار كسى اين گياه پيش پا افتاده را نمى شناخت ولى در اين قرن كه قرن علوم است ((قرن بيست و يكم )) متخصصان علوم تغذيه خواص سير را با تحقيقات گسترده مورد توجه و امعان نظر قرار داده اند.
دكتر ((ريم )) فرانسوى تحت عنوان ((خوشا به حال آنان كه سير مى خورند)) مى نويسد:
براى تقويت بدن و پيشگيرى از بيمارى هاى گوناگون سير اثر بسزايى دارد.
و نيز تجربه ى پزشكان معروفى مانند ((سالين ))، ((بروت ))، ((لوتر)) و ((دوبريه )) و ديگران از خواص غذايى و درمانى اين گياه سودمند نتيجه هاى درخشانى گرفته اند و حاصل تجربه به اين كشفيات ختم شده كه سير در تقويت بنيه و جلوگيرى از تصلّب شرايين و پايين كشيدن فشار خون دوايى كامل و مؤ ثر است .
كوتاه سخن آن كه در طب جديد سير را دارويى مستقل و مؤ ثر شناخته اند. سير به عضلات قلب نشاط مى دهد. سير جريان خون را در رگ ها تنظيم مى كند و خون را صاف مى كند. به طبيعت جسم نيرويى مى بخشد كه بر بيمارى هاى خونى غلبه كند. از همين رو زنانى كه به ناراحتى هاى دوران قاعدگى دچار هستند اگر از سير استفاده كنند از عوارض آن در امان خواهند بود.
در پيرى هاى زودرس كه نتيجه فساد خون است و روماتيسم و بواسير اين گياه سودمند اثرى شفابخش دارد.
سير اين بيمارى ها را نيز درمان مى كند يا حداقل عوارض آن را كاهش مى دهد:
- سل ريوى - آنفلوانزا - تنگى نفس - تيرگى رنگ پوست - سوء هاضمه و عفونت روده
- ديفترى - تيفوييد - سياه سرفه - التهاب معدى - زخم معده ى حاد و مزمن - تصفيه مجارى ادرار و حيض
- تصفيه ى كليه - كرم هاى نخ مانندى كه در روده ى كودكان به وجود مى آيد
گفته مى شود در شهرهايى كه اين گياه مصرف مى شود عمر افراد طولانى و چهره ها گلگون و زندگانى مقرون به صحت و سلامت است .
با اين كشفيات پيداست كه آموزه هاى مختصر و مفيد امام درباره ى سير ((همين گياه ناچيز)) تا چه درجه وسيع و عميق و فراگير و درمانگر است .
شايد در آينده اى نه چندان دور كه علم به حد كمال خود مى رسد منافع و خواص سير روشن تر شود. طبعا عظمت و ژرفاى كلام امام نيز آشكارتر خواهد شد.