صفات متقین از نظر حضرت علی (ع)
همّام- يكى از اصحاب پرهيزكار امير المؤمنين- از ايشان درخواست كرد كه متّقين را براى او توصيف نمايند. حضرتش از اين امر طفره رفت. لكن همّام اصرار بسيار نمود، تا آنكه حضرت لب به سخن گشود. و به نظر من، اين خطبه، همچون آئينهايست پيش روى مؤمنين، تا خود را با معيارهاى متّقين مقايسه كنند.
خطبه، با ذكر مقدّمه كوتاهى پيرامون استغناء حق تعالى از آفرينش خلق، و اين كه نه معصيت هيچ بندهاى براى خداوند ضرر دارد، و نه طاعت هيچكس منفعتى براى حق تعالى مىآورد، آغاز مىشود. سپس خطبه چنين ادامه مىيابد: «فالمتّقون فيها هم أهل الفضائل». تعبير خاص حضرت (هم أهل الفضائل) می رساند كه فقط آنهائى داراى فضيلت اند كه متّقى باشند. در بينش اسلامى اساس فضيلت و برترى، تقوى است: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ. نه نژاد ونه زبان و نه قوميّت، هيچيك ملاك برترى نيست. در نماز هم ما نمىگوئيم السّلام علينا و على ايرانيها بلكه مىگوئيم السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين.
«منطقهم الصّواب». پيامبر اكرم (ص) فرمود: «لسانك سبع إن أطلقته أكلتك» زبان تو درنده است، اگر اين زبان درنده را آزاد و رها كنى ترا مىبلعد. و باز از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: «لا بشىء أحقّ بطول السّجن من اللّسان»: هيچ چيز براى زندانى شدن (و براى طولانىتر شدن زندانش) شايستهتر از زبان نيست.
«و ملبسهم الاقتصاد» لباس و پوشش ميانه روانه را، ما در سيره پيامبر اكرم (ص) و أئمه هدى بروشنى مىيابيم. در حديث است كه: «كان رسول اللّه (ص) يلبس اللّيّن تارة و الخشن أخرى» پيامبر اكرم گاه لباس نرم مىپوشيدند، و گاه لباس خشن. نه هميشه لباس نرم مىپوشيدند و نه هميشه لباس خشن. زيرا اگر هميشه انسان مقيّد به لباس نرم باشد نشانه راحت طلبى و ناز پروردگى اوست، و اگر هميشه هم لباس خشن بپوشد ممكن است نشانه شهرت طلبى و ريا باشد. قال على (ع): اللبس ما لا تشتهر.
بهر حال «ملبس اقتصاد»- آن گونه كه از سيره معصومين (ع) فهميده مىشود- استفاده از پوشاك است بعنوان «آلت»، بگونهاى كه اين آلت و وسيله، فرد را از «هدف» و غايت متعالى خويش منصرف و منحرف نكند. خواه لباس نرم و خواه لباس خشن، هيچكدام براى انسان هدف و بت نشود. و حتى اين اصل اختصاصى به لباس ندارد، در ساير لوازم زندگى نيز چنين است. مركب پيامبر اكرم گاه «براق» است و گاه «حمار».
«و مشيهم التّواضع»: انسان متّقى در سادهترين امور خود نيز دقّت نظر دارد.
حتّى راه رفتن و مشى انسان متّقى، همراه با تواضع و متانت است. (حال راه رفتن بمعناى پياده روى باشد و يا بمعناى موتور سوارى و ماشين سوارى، بهر حال فرقى نمىكند).
قرآن كريم نيز در نصايح لقمان به فرزند، بعنوان پندى از سلسله حكمتهاى الهى لقمان، مىفرمايد: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ. لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ» . ملاحظه مىشود كه حتى راه رفتن انسان چنانچه از سر تكبّر و نخوت باشد، مورد خشم پروردگار است. و هم چنين در جاى ديگر مىفرمايد: «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا. كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً» كه گوئى در اين آيات، خطاب قرآن كريم به كسانى است كه از سر تكبّر پاى بر زمين مىكوبند و گردن فرازانه راه مىروند.
مىفرمايد: اى انسان متكبّر، اين چنين پاى بر زمين نكوب كه تو آن قدر ضعيفى كه هرگز نمىتوانى زمين را با پاى كوفتن خود سوراخ كنى. و هر قدر كه گردن برافرازى نمىتوانى از كوههاى سر بفلك كشيده بالاتر روى.
قرآن كريم باز در جاى ديگر ضمن تشريح صفات بندگان شايسته خدا (عباد الرّحمن) مىفرمايد: «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» «غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه عليهم» از ديگر صفات متّقين، اين كه چون نگاهشان به چيز حرامى مىافتد، چشمان خويش را از آن بر مىگردانند.
امام صادق (ع) در حديثى پيرامون چشمهاى مؤمنين در قيامت فرمودند: «كلّ عين باكية يوم القيمة إلّا ثلاثة أعين» تمام چشمها در قيامت گرياناند بجز سه چشم: عين غضّت عن محارم اللّه»، اول، چشمى كه از محارم خداوند اجتناب كند. و عين سهرت في طاعة اللّه، دوم، چشمى كه در اطاعت خدا و براى رضاى او بيدارى بكشد. و عين بكت في جوف الليّل، سوم، چشمى كه از خوف خدا در دل شبها مىگريد.
«وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم» از ديگر مشخصههاى متّقين، آن است كه گوشهاى خود را به هر سخن و صوت لغو و مضرّى نمىسپارند، بلكه آنرا وقف سخنان آموزنده، و علومى كه نافع آنها باشد، مىكنند. از امير المؤمنين (ع) در روايت آمده است: «الفكر في غير الحكمة هوس» حتى تفكّر كردن هم در امورى كه مفيد و مطابق با حكمت نيست، نوعى هوس است. و قرآن كريم نيز از كسانى كه علومى غير نافع و لغو را فرا مىگيرند انتقاد مىكند . «و متّقى مقيّد است كه بر اساس نيازهاى فردى و جمعى مورد قبول مكتبش، رشته علمى و تحصيلى خود را تعيين كند. و در كلمات منقول از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه حضرتش مىفرمود: اللّهم إنّي أعوذ بك من علم لا ينفع» خدايا، بتو پناه مىبرم از علمى كه بىفايده باشد. براى روشن شدن اين كه علم نافع چه خصوصياتى و چه تقسيماتى دارد، روايتى را از امام كاظم (ع) نقل می كنيم كه فرمودند: ريشه هاى علم نافع چهار تاست.
اول- أن تعرف ربّك: علمى كه به تو كمك كند تا پروردگارت را بهتر بشناسى.
دوم- أن تعرف ما صنع بك: علمى كه به تو بصيرت و بينائى كافى عطا كند، تا بتوانى قدرت نمائى حق تعالى را در آفرينش خود ملاحظه كنى. و لذا از امام صادق (ع) نقل شده است: «از لوازم توحيد و خداشناسى كامل، آگاهى از علم تشريح و اندام شناسى است». بخصوص چنانچه انسان در خصوصيّات روحى و روانى و عصبى خويش مطالعه نمايد، با صناعات بسيار بديعى مواجه مىگردد.
سوم- أن تعرف ما أراد منك: از جمله علم نافع آنست كه بكمك آن بتوانى فلسفه آفرينش خويش را بفهمى. و بدانى كه پروردگارت ترا براى چه هدفى آفريده است، تا با شناخت هدف خلقت خويش، تنها طريق عبوديّت حق تعالى را بپيمائى.
چهارم- أن تعرف ما يخرجك من دينك: از جمله علم نافع آنست كه بدانى چه عواملى ترا از دينت خارج مىكند و باعث گمراهى و فساد تو مىشود.
پس مادامى كه علم و دانش، حد اقل يكى از اين فوائد را براى انسان بدنبالنداشته باشد، علم نافعى نيست كه مورد تأئيد امام كاظم (ع) باشد: اول- خدا شناسى. دوم- انسان شناسى. سوم- خط شناسى. چهارم- گناه شناسى.