سه ماه تعطیلی
23 شهریور 1390
سه ماه تعطیلات که می شد می گفت خوشم نمی آید برم تو کوچه با این بچه ها وقت صرف کنم . کی خوام برم شاگردی.
می گفتم آخه زشته برای ما،تو بری شاگردی اما اون گوش نمی کرد و میرفت شاگرد یک میوه فروش می شد.
اینقدر این بچه زحمت می کشید تو کارش که وقتی خونه می آمد دیگه نفس نداشت. می گفتم :«ننه،کی میگه تو با خودت اینطور بکنی؟»
می گفت:«باشه،زحمت کشی یک نوع عبادت است،طوری نیست ،حضرت علی چقدر زحمت می کشید،نخلستان ها را آب میداد،
مگه ما به دنیا اومدیم که بخوریم وبخوابیم.»