دوباره شور عاشوار به پا شد...
قانی که از هر سوی دنیا با هر وسیله ایی به سوی شما می شتابند تا بیعتی دوباره را با مولای شهیدشان تجدید کنند. سرزمینی که هنوز ندای هل من ناصر ینصرنی از آن به گوش می رسد. سرزمینی که هنوز فراتش شرمنده سقای صحرای کربلاست . شرمنده اسرای کربلاست. گویی دیگر او را یارای جوشیدن و خروشیدن نیست.
چگونه می تواند بخروشد در حالی که مولایمان حسین و یارانشان تشنه لب به دیدار رسول خدا شتافتند…
سرزمینی که گویا خورشیدش نیز هنگام تابیدن بر آن شرمنده است. سرزمینی که حالا سنگریزه ها و خارهایش هم از وجود خود شرم می کنند. . .
گویا غـمی تمـام دل را خریـده اسـت قلبم زعشق بیرق ماتم کشیده است
دیشب صدای خسته ای از روی بام گفت حی علی العزا که محرم رسـیده است