عشق ظاهري
عشق ظاهری
-سلام
-سلام. چه سلامی؟ چه علیکی؟ خواهش می کنم برو و دیگر گرد خانۀ من نچرخ. دوستانم تو را می بینند برای من بد است.
-برای تو بد است؟!! فدایت شوم چرا؟ کجا بروم؟ تمام کار و بارم را رها کرده ام و آمده ام تا ساعاتی را کنار تو باشم. می خواهی مرا نپذیری؟ من دیوانۀ خود کرده ای حال مرا به خانه ات راه نمی دهی؟ من عاشقت هستم. دارم از دوری تو می میرم. آخر گناه من چیست؟
-تو؟ تو عاشق من هستی؟ می شود دیگر از این حرف ها نزنی؟ عاشق من هستی آنگاه به صورت فرزند دوستم که مزدش را از تو طلب می کرد و پدرش را هم تازه از دست داده سیلی زدی؟ تو عاشق من هستی آنگاه وقتی یکی دیگر از دوستانم به درب مغازۀ قصابی ات مراجعه کرد و تقاضای مقدار کمی گوشت نمودبا تمسخر به او گفتی با این پول ها که به کسی گوشت نمی دهند و با پولش مقداری چربی و دنبه گوسفند تحویلش دادی و او را ناامید روانه خانه اش کردی؟!! تو عاشق من هستی آنگاه نماز صبحت قضا می شود؟ برو. خواهش می کنم برو، نگذار دشمنان بگویند مهدی عجب دوستانی دارد!!!