داستان پند آموز
بازرگانی که ورشکست شده بود، نزد امام صادق علیه السلام رفت و گفت:ورشکست شدم دیگر هیچ سرمایهای
ندارم. حضرت فرمود: «مغازه که داری گفت: بله. امام صادق علیه السلام فرمود: برو مغازه را جارو کن تمیزش
کن و دم مغازه بنشین و دعایی هم حضرت فرمودند که برای برکت کسب و کارش خوانده شود. چند روز گذشت
و تاجری به مغازه این شخص مراجعه کرد و گفت: من جنس دارم جا ندارم اجازه میدهی جنسها را بریزم در
مغازه تو بفروشم و در ازای آن هم به تو پول پرداخت کنم.» تاجر اجناسش را در مغازه این شخص ریخت و
همان طور که میفروخت این شخص ورشکسته خطاب به تاجر گفت: چند تا از این اجناست را به من میدهی
من هم بفروشم و در ازای آن پولی را به تو بدهم. گفت: این چند جنس هم برای فروش نزد تو باشد. این موضوع
باعث شد که کار هر دو هم تاجر وهم شخص ورشکسته رونق پیدا کند. حالا فرض کنید این تاجر ورشکسته
در خانه مینشست و دائم میگفت: که خدایا روزی من را بده یا دائم میگفت: «یا رزاق روزی من را بده.» تنها
با دعا کردن و از خدا خواستن رزق و روزی نمیآید. از قدیم گفتهاند از تو حرکتريا، از خدا برکت. مردم قدیم
در کسب و کارشان به مواردی اعتقاد داشتند که در حال حاضر کمتر مشاهده میشود. صبح زود که کرکره
مغازه رو میراند بالا، میگفتند: خدایا به امید تو، نه به امید خلق روزگار.