خاطره ایی از شهید ضرغامی(از دوستان)
گروه پیشرو:
شب بود كه با شاهرخ به ديدن سيد مجتبي رفتيم . بيشتر مسئولين گروه ها هم نشسته بودند. سيد چند روز قبل اعلام كرده بود :برادر ضرغام معاون بنده در گروه فدائيان اسلام است . سيد قبل از شروع جلسه گفت :آقا شاهرخ ،اگه امكان داره اسم گروهت رو عوض كن . اسم آدم خوارها برازنده شما و گروهت نيست !
بعد از كمي صحبت اسم گروه به پيشرو تغيير يافت . سيد ادامه داد :رفقا ،سعي كنيد با اسير رفتار خوبي داشته باشيد .مولا امير المومنين عليه السلام سفارش كرده اند كه،با اسير رفتار اسلامي داشته باشيد . اما متأسفانه بعضي از رفقا فراموش وميكنند . همه فهميدند منظور سيد كار هاي شاهرخه خودش هم خندش گرفت .سيد و بقيه بچه ها هم خنديدند .
سيد با خنده زد سر شانه شاهرخ و گفت :خودت بگو ديشب چيكار كردي ؟! شاهرخ هم خنديد و گفت :با چند تا از بچه ها رفته بوديم شناسايي ،بعد هم كمين گذاشتيم و چهار تا عراقي رو اسير گرفتيم . تو مسير برگشت پاي من خورد به سنگ و حسابي درد گرفت. كمي جلوتر يه در آهني پيدا كرديم. من نشستم وسط در و اسراي عراقي چهار طرفش را بلند كردند. مثل پادشاهاي قديم شده بوديم. نمي دونيد چقدر حال ميداد ! وقتي به نيروهاي خودي رسيديم ديدم سيد داره با عصبانيت نگاهم مي كنه ، من هم سريع پياده شدم و گفتم : آقا سيد ، اين ها اومده بودند ما رو بكشند ، ما فقط ازشون سواري گرفتيم. اما ديگه تكرار نمي شه.