استفتائات مراجع در مورد انتخابات
س:در نظام اسلامی،مسائلی چون رأی دادن،شرکت در راهپیمائی ها و امثال آن ،از نظر فقهی چه حکمی دارد؟
آیت الله مکارم شیرازی:در بسیاری از از اوقات واجب است.
س:نقد و بررسی نامزدهای انتخاباتی با توجه به این مطلب که آنان خود با علم به چنین مباحثی پیرامون خویش نامزد می گردند.آیا حکم غیبت و تهمت دارد و در صورت اشکال،آگاه کردن مردم از عدم قابلیت یک نامزد چگونه باید انجام پذیرد؟
آیت الله بهجت:تهمت جایز نیست و ذکر واقعیات دخیل در مسئولیتی که درصدد آن است مانع ندارد و غیر این موارد را نباید افشاء کند.
س:شرکت زنان در مسائل اجتماعی از قبیل تظاهرات،انتخابات و…از نظر شرعی چه حکمی دارد؟
آیت الله تبریزی:شرکت بانوان در اجتماعات با ملاحظه عفت عمومی مانعی ندارد.
س:نظر حضرت عالی در مورد رأی دادن در انتخابات مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری چیست؟
آیت الله صافی گلپایگانی:باید مردان متدین و صالح که کفایت محافظت از قوانین اسلام و حقوق ضعفا و شئون جامعه اسلامی را داشته باشند انتخاب شوند.
چگونه سبزیجات را سرخ کنیم؟
سبزيجات کباب شده مي توانند همراه با غذاهاي کبابي ديگر و يا ساير سبزيجات سرو شوند.
دستورالعمل زير شما را با چگونگي استفاده از اين گونه سبزيجات آشنا مي کند:
1- ابتدا سبزيجاتي را انتخاب کنيد که به خوبي بتوان آن ها را کباب کرد. مانند: فلفل، بادمجان، گوجه فرنگي، ذرت با چوب، قارچ، کدو و سيبزميني.
2- سبزيجات را پاک کرده،سر و ته آن ها را بگيريد و سپس بشوييد. هر کدام از آنها را نصف کنيد يا به قسمتهايي که بتوانيد آن ها را سر سيخ بزنيد، برش دهيد.
3- قبل از کباب کردن سيبزميني، آن را نيم پز کرده و کمي به روغن آغشته کنيد. کاکلهاي ذرت را جدا کرده، برگ هاي آن را نگه داريد و آن را حدود يک ساعت قبل از کباب کردن در آب خيس کنيد.
4- قبل از کباب کردن، سبزيجات را حدود 15 دقيقه در مخوط آبليمو، روغن و نمک بخوابانيد (سس مخصوص سبزيجات )،تا ترد و مزه دار شوند.
اگر نمي خواهيد آن ها را در فويل بگذاريد يا روي سبد کباب کنيد، با يک برس مخصوص کمي روغن روي آن ها بماليد.
5- روي زغال يا گاز، آتش ملايمي آماده کنيد.
6- سبزيجات را به سه طريق مي توانيد روي آتش بگذاريد:
- مستقيماً با سيخ - داخل فويل - سبد مخصوص سبزيجات.
ابتدا پخت را با سبزيجاتي شروع کنيد که زمان طولاني تري براي پخت لازم دارند مثل سبزيجات فشردهاي چون سيب زميني يا فلفلها و سپس آن هايي را که آبدار هستند بپزيد مثل گوجه فرنگي.
7- سبزيجات را دائم بچرخانيد و روي آن ها را با کمک قلمو با سس تان بکشيد.
8- سبزيجات وقتي کاملا پخته هستند که به راحتي يک چنگال داخل آن ها فرو برود.
تهيه سس مخصوص سبزيجات
سس مخصوص سبزيجات را مي توانيد روز قبل درست کنيد و آن را در ظرف در بسته در يخچال نگهداري کنيد.
پايه ي اين سسها شامل: دو قسمت روغن زيتون، يک قسمت آب ليمو ترش و يک عدد سير پوست کنده و له شده است.
به اين سس مي توانيد سبزيجات معطر تازه مانند رزماري يا اکليل کوهي، آويشن و مرزنجوش اضافه کنيد. يا آنها را با روغن هاي مختلفي مانند روغن کنجد يا روغن گردو و يا سرکه هاي مختلف(مانند سرکه سيب، سرکه انگور، سرکه بالساميک) آغشته کنيد.
از کره نيز براي طعم دار کردن سبزيجات مي توان استفاده کرد، کرههاي آغشته به فلفل، سبزيجات معطر و غيره.
بيشتر سبزيجات سريع مي پزند. بنابراين هنگام پخت درست نيست که آنها را بدون حضور خودمان روي کباب پز قرار دهيم.
اهمیت نماز جماعت
« اقم الصلاة لذکري » (طه 14)
در اسلام «قرآن» و «پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله » و «نماز» هر سه «ذکر» ناميده شده است و نماز رهنمودي بر وصول و حرکت به سوي کمال و رشد و عروج است .
نماز در راس عبادات و ستون دين و وسيله عروج و تقرب مومن و کليد بهشت و چراغ قبر و بازدارنده از فحشا و منکر است .
اگر چه نماز براي سهولت به صورت فرادا جايز شمرده شده است ولي اصل بر جماعت آن است و گر چه همه ي زمين سجده گاه و پاک قرار داده شده است اما فضيلت نماز جماعت و در مسجد آنچنان عظيم شمرده شده است که اعجاب برانگيز است و قطعاً خير کثير در آن نهفته است .
نکته تاريخي جالب توجه در اين است که آن هنگام که پيامبر اکرم (ص) و اميرمومنان علي (ع) و حضرت خديجه (س) تنها مسلمان روي زمين بودند نماز را به جماعت مي خواندند عفيف کندي مي گويد :
من تاجر بودم سالي به مکه آمدم امر بس شگفتي را مشاهده نمودم، ديدم همه ي مردم به بتهاي چوبي وفلزي و سنگي در کعبه متوجه هستند در اين ميان فقط سه نفر به سوي شام (مسجد الاقصي) عبادت مي کنند عباس بن عبدالمطلب نزد من بود از او پرسيدم اينها چه کساني هستند و چه مي کنند؟ گفت : آن مرد که جلو ايستاده برادر زاده ام «محمد» است و پسري که سمت راست او ايستاده برادر زاده ديگرم «علي» است و زني که با آنها نماز مي گذارد «خديجه» همسر «محمد» است و زير آسمان خدا جز اين سه نفر کسي بر اين آيين نيست (ابن اثير اسد الغابه ج 3 ص 414 ، مصر ، بي تا)
نماز جماعت به عنوان مظهر تشکل و نظم در اسلام مي باشد ، در مسجد يا هرکجا حتي در ميدان کارزار و همه ، غني و فقير، توانگر و ناتوان ، پير و برنا، مرد و زن ، همه در کنار هم به جماعت ايستاده اند و امام در جلو و در پايين ترين سطح قرار دارد. و حتي در جاهايي مانند دشت شيب دار اگر امام بيش از چهار انگشت بسته بالاتر از مامومين قرار گيرد نماز اشکال دارد (به نقش عملي آن در جامعه توجه شود) و همه هماهنگ و تا قبل از اين که امام کاري را انجام دهد ديگران نبايد پيشروي کنند و حتي اگر درجايي سهواً کاري را انجام داند بايد برگردند و با امام هماهنگ شوند و اگر عقب افتادند خود را برسانند .
آياتي از قرآن کريم و روايات فراواني درباره آثار و برکات نماز جماعت وجود دارد که در اين مقاله به آن پرداخته شده است .
گلی از بوستان ولایت در مورد فضیلت نماز جماعت
اهمیت نماز جماعت
-پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
فضیلت نماز جماعت بیست و پنج برابر نماز فرادا می باشد.
«وسائل الشیعة/ج 5/ص 374»
حکمت نماز جماعت
عن الرضا علیه السلام قال:
انما جعلت الجماعة لئلا یکون الاخلاص و التوحید و الاسلام و العبادة لله الا ظاهرا مشکوفا مشهورا.
امام رضا علیه السلام فرمود:
علت تشریع نماز جماعت آن است که اسلام و توحید و بندگی و اخلاص به خداوند متعال در معرض دید عموم و ظاهر و مشهور در میان مردم باشد.
«وسائل الشیعه/ج 5/ص 372»
دو برگ رهایی
و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
من صلی اربعین یوما الصلوات فی جماعة لا یفوته تکبیرة الاحرام کتب له برآئتان، برآئة من النفاق و برآئة من النار.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
هر کس چهل روز نمازهای خود را با جماعتبخواند بطوریکه یک تکبیرة الاحرام از او فوت نشود، دو برائت آزادی برای او نوشته میشود، یکی نجات از نفاق و دیگری رهائی از آتش.
«محجة البیضاء/ج 1/ص 344»
صف جهاد و صف جماعت
قال ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام:
ان الصلاة فی الصف الاول کالجهاد فی سبیل الله عز و جل.
امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: در صف اول جماعت همانند جهاد در راه خداوند متعال است.
«وسائل الشیعه/ج 5/ص 387»
صفوف نخستین جماعت
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
ان الله و ملائکته یصلون علی الذین یصلون الصفوف الاول.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
خدا و فرشتگانش بر کسانی که صفهای اول- نماز جماعت- را بهم پیوند میدهند، درود میفرستند.
«کنز العمال/ج 7/ص 633/حدیث 20629»
22 بهمن یوم الله
چه مژده ای زیباتر از آمدن بهار در پی یک زمستان تار و طولانی؟!
چه بشارتی شیرین تر از بشارت خورشید در پی یک شب سرد و تاریک؟!
چه پیامی نیک تر از پیام زلال آب برای لبانی تشنه و خشکیده؟!
چه نوایی برتر از بشارت «جاء الحق» و «زهق الباطل»؟!
قسم به شب پوشیده! که روز خواهد درخشید و بهاری ترین
روز هستی ،بر صحیفه ی شب تار و طولانی ،
مُهر پایان خواهد زد .
فرا رسیدن دهه فجر انقلاب اسلامی مبارک
22 بهمن یوم الله
22بهمن پيروزي انقلاب اسلامي ايران
22بهمن : در روز 22 بهمن 1357، تاريخ نهضت اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني (ره) به نقطه عطف خود رسيد. در روز 22 بهمن سرانجام مبارزات مردم مسلمان به بار نشست و پادشاهي 2500 ساله و ظلم و استبداد بيش از 50 ساله رژيم پهلوي در ايران، ريشه كن شد و به خواست الهي حكومت جمهوري اسلامي تأسيس شد.
28 صفر سالروز شهادت 3 معصوم (سلام الله علیهم)
حضرت محّمد بن عبداللّه(ص) آخرين پيامبر الهى است كه مردم را به يگانگى خداوند متعال و عدالت اجتماعى در دنيا و زندگى در سراى ديگر دعوت كرد و اديان آسمانى را با رسالت و تبليغ خويش به اتمام و اكمال رسانيد.(1) آن حضرت در چهل سالگى به رسالت مبعوث گرديد. در آغاز به مدت سه سال به طور پنهان وسپس به مدت ده سال به طور آشكار در مكه معظمه، مردم را به توحيد و دين اسلام دعوت كرد. در اين راه، آزارهاى فراوان روحى و جسمى از معاندان و مشركان قريش تحمل كرد و سرآخر كه با توطئه آنان در قتل خود مواجه گرديد، ناچار به سوى مدينه )يثرب( مهاجرت نمود و اين شهر را پايگاه دعوت اسلام و تمركز مسلمانان قرار داد و نخستين پايههاى حكومت اسلامى را در آن بنا نهاد. از آن پس به مدت ده سال در اين شهر مقدس اقامت گزيد و با انواع دشمنىها و دسيسههاى مشركان مكه و ساير طوايف و قبايل عربستان، مقابله كرد و بسيارى از آنان را به دين اسلام و راه روشن الهى هدايتگر شد و مناطق مهمى از سرزمين عربستان، همانند مكه معظمه، طائف، يمن و نواحى مسكونى شبهجزيره عربستان را در پوشش نظام حكومتى اسلامى قرار داد. سرانجام در 63 سالگى پس از انجام مراسم حجةالوداع و معرفى حضرت على)ع( به جانشينى خويش در غديرخم، آثار بيمارى در آن حضرت هويدا شد و پس از تحمل چندين روز بيمارى روح ملكوتىاش به اعلى عليين پيوست و در جوار رحمت الهى قرار گرفت. در تاريخ رحلت پيامبراكرم)ص( ميان شيعه و اهلسنّت، اتفاق نظر نيست. زيرا تاريخنگاران و سيرهنويسان شيعه به پيروى از اهلبيت)ع(، تاريخ رحلت پيامبر)ص( را روز دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرى قمرى دانستهاند، وليكن علماى اهلسنّت تاريخ آن را در ماه ربيعالاوّل ذكر كردهاند و در اين كه چه روزى از ربيعالاوّل بوده است، اختلاف دارند. برخى روز اوّل، برخى روز دوّم و برخى روز دوازدهم و عدهاى روز ديگرى از اين ماه را بيان كردند.(2) واقدى از جمله كسانى است كه رحلت آن حضرت را در روز دوشنبه دوازدهم ربيعالاوّل مىداند.(3) به هر تقدير، علّت وفات آن حضرت، تناول كردن غذاى مسمومى بود كه يك زن يهودى به نام “زينب” در جريان جنگ خيبر به آن حضرت خورانيده بود. پس از رحلت رسولخدا)ص( در حالى كه عدهاى از سران و سياستمداران مهاجر و انصار در سقيفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشينى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على)ع( به اتفاق برخى از عموزادگان خويش به غسل دادن و كفن كردن بدن مطهر پيامبر)ص( پرداخت. آن گاه بدن شريف آن حضرت به مدت دو روز جهت وداع واپسين امت و سوگوارى اهلبيت)ع( و نمازگزاردن اهالى مدينه بر بدن مطهر آن حضرت، با احترام ويژهاى نگهدارى شد و سپس در روز چهارشنبه، به خاك سپرده شد. اهلبيت)ع( و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مكان تدفين بدن مطهر آن حضرت به گفتوگو پرداختند و هر كدام پيشنهاد خاصى ارائه كردند. حضرت على)ع( كه متكفل تجهيز بدن آن حضرت و از نزديكترين مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم يقبض روح نبيّه إلّا فى أطهر البقاع و ينبغى أن يدفن حيث قبض؛(4) به درستى كه خداى سبحان، جان پيامبرى را نمىگيرد مگر در پاكيزهترين مكان، و سزاوار است در همان مكانى كه قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل و روحنواز اميرمؤمنان على ابن أبى طالب)ع( مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا)ص( را در همان مكانى كه جان به جان آفرينان تسليم كرده بود، دفن نمودند. طبرى، پيشنهاد دفن پيامبر)ص( را، در همان مكانى كه وفات يافت، به ابوبكر منتسب كرد و از او نقل كرد: ما قبض نبىٌّ إلّا يدفن حيث قبض؛ هيچ پيامبرى از دنيا نخواهد رفت، مگر اين كه در همان مكانى كه قبض روح شد دفن گردد.(5) هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجدالنبى)ص( قرار دارد و زيارتگاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است. 1- اشاره به آيه 3، سوره مائده )اَلْيَومَ اَكْمَلْتُ دينَكُم وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإسْلامَ ديناً( 2- كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج1، ص 26؛ منتهىالآمال (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 100 و بحارالانوار (علامه مجلسي)، ج22، ص 528 و ص 514 3- المغازى (علي بن عيسي اربلي)، ج2، ص 1120 4- كشف الغمه، ج1، ص 26 5- تاريخ الطبرى، ج3، ص 213 **************************************************************************** شهادت امام حسن مجتبي (ع) - سال 50 هجرى قمرى امام حسن)ع( نخستين فرزند امام على)ع( و فاطمهزهرا)س( است كه در نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى قمرى در مدينه منوره ديده به جهان گشود و با تولد خويش، در جدش پيامبر)ص( و ساير اهلبيت)ع( شادى و نشاط ويژهاى پديد آورد. امام حسن)ع( بنا به روايت شيعه و اهلسنت، شبيهترين انسانها به رسولخدا)ص( بود و در اين باره گفته شده است: و كان الحسن اشبه النّاس برسولاللّه)ص( خلقاً و هَدياً وَ سؤدداً؛ حسن از جهت سيما، روش و رهبرى از همه بيشتر به رسولخدا)ص( شباهت داشت.(1) امام حسن)ع( پس از شهادت پدرش اميرمؤمنان على بن أبى طالب)ع( در كوفه، با درخواست و بيعت ياران آن حضرت و اهالى كوفه، خلافت را پذيرفت و راه و روش عدالتپرور پدرش را تداوم بخشيد.(2) وليكن با فتنهانگيزىهاى معاوية بن ابى سفيان و شرارتهاى سران سفاك سپاه او از يك سو و نفاق و خيانت برخى از سران سپاه امام)ع( و ايجاد چند دستگى در ميان مردم و خستگى آنان از جنگ و خونريزى از سوى ديگر، آن حضرت را واداشت كه براى حفظ اصل اسلام و در نظر گرفتن مصلحت مسلمانان، با معاويه صلح كند و حكومت را به طور موقت و مشروط به وى سپارد. از آن پس، امام)ع( از كوفه به وطنش مدينه بازگشت و بقيه عمر شريف خود را در مدينه گذرانيد. آن حضرت گرچه از حكومت كنارهگيرى كرده بود ولى با رفتار و كردار خود، امت اسلام را به جنايتهاى معاويه و عاملان او در سراسر مناطق اسلامى آگاه مىكرد و روحيه رزم و جهاد را در نهاد آنان دوباره زنده مىكرد. وجود آن حضرت براى معاويه و عامل او در مدينه، بسيار گران مىآمد و مانع تركتازى آنان مىگرديد و دستگاه غاصب خلافت را با مشكلاتى مواجه مىكرد. از جمله اين كه معاويه تصميم گرفته بود كه فرزند خود يزيد را جانشين خويش گرداند و در اين راه تلاش زيادى به عمل آورد وليكن در آغاز توفيق چندانى به دست نياورد. چون اين فكر شيطانى مخالف با صلحنامه امام حسن)ع( بود و از سوى ديگر وجود شخصيت امام حسن)ع( مانع تحقق هدفهاى معاويه بود. بدين جهت در صدد از ميان برداشتن اين اسوه بزرگ عالم اسلام برآمد و در اين راه از منافقان و كسانى كه به خاطر وابستگى فاميلى با آن حضرت رابطه داشتند، سود جست. معاويه از طريق اشعث بن قيس، دخترش جعده را كه همسر امام حسن)ع( بود وسوسه كرد و او را به شهادت آن حضرت ترغيب و تطميع نمود. وى به جعده گفت كه اگر حسن را به قتل آورى، علاوه بر اين كه يكصد هزار درهم پول نقد دريافت مىكنى، وى را به عقد فرزندش يزيد درمىآورد و او را ملكه عالم اسلام قرار مىدهد. جعده كه نفاق و دوچهرگى را از پدرش به ارث برده بود، هر چه بيشتر خود را به آن حضرت نزديك گردانيد و پس از جلب توجه امام)ع(، ناجوانمردانه به آن حضرت، خيانت كرد و به وى زهر خورانيد. امام حسن)ع( به خاطر نوشيدن زهر، مسموم شد و به مدت چهل روز در بسترى بيمارى افتاد و روز به روز، حالش وخيمتر گرديد، تا اين كه در 28 صفر سال پنجاه هجرى قمرى، مصادف با سى و دومين سال رحلت پيامبر)ص( در مدينه به شهادت رسيد و محبان اهلبيت)ع( را در سوگ بزرگى فرو برد. امام حسين)ع( به تجهيز بدن مطهر برادرش پرداخت و سپس جهت تدفين آن در كنار مرقد پيامبر)ص(، اقدام به تشييع جنازه نمود. عده زيادى از اهالى مدينه، اهلبيت)ع( و تمامى بنىهاشم در تشييع جنازه امام شهيد خود همراهى كردند و با عزت و احترام، بدن مطهرش را به سوى مرقد رسول خدا)ص( حركت دادند. ولى بنىاميه و مخالفان اهلبيت)ع( با تحريك عائشه بنت ابى بكر مانع تدفين بدن آن حضرت در جوار مرقد پيامبراكرم)ص( شدند و در اين راه بسيار پافشارى كرده و آماده هرگونه فتنه و فساد گرديدند. جوانان بنىهاشم و پيروان ولايت آماده دفاع از حريم امامت و ولايت شدند. امام حسين)ع( كه در شهادت برادرش امام حسن)ع(، از همه سوگوارتر و غمگينتر بود، در برابر حرمت شكنىهاى بنىاميه و مخالفان اهلبيت)ع( فرمود: واللّه لولا عهد الحسن)ع( إلىّ بحقن الدّماء، و أن لااُهريق فى أمره مِحجمة دم، لعلمتم كيف تأخذ سيوف اللّه منكم مآخذها، و قدنقضتم العهد بيننا و بينكم، و أبطلتم ما اشترطنا عليكم لأنفسنا؛ (3) سوگند به خدا اگر برادرم با من پيمان نبسته بود كه در پاى جنازه او به اندازه حجامت خونى ريخته نشود، مىديديد كه چگونه شمشيرهاى الهى از نيام بيرون مىآمدند و دمار از روزگار شما برمىآوردند. شما همان بيچارگان روسياهايد كه عهد ميان ما و خود را شكستيد و شرائط فيمابين را باطل ساختيد. امام حسين)ع( و ساير بنىهاشم كه به خاطر سفارش امام حسن)ع(، كظم غيض كرده و بردبارى و جوانمردى را پيشه خود داشتند، به ناچار بدن امام حسن)ع( را به سوى قبرستان بقيع حمل نموده و در جوار جدهاش فاطمه بنت اسد)رض( تدفين نمودند.(4) هماكنون مزار امام حسن مجتبى)ع( به همراه سه تن از امامان معصوم )يعنى امام زينالعابدين، امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهمالسلام( بدون هيچگونه گنبد و بارگاهى در اين قبرستان قرار دارد و محل زيارت بسيارى از شيعيان و دوستداران اهلبيت)ع( مىباشد. در تاريخ شهادت امام حسن مجتبى)ع(، علما و مورخان شيعه اتفاق نظر دارند كه آن حضرت در 28 صفر سال 50 قمرى در سن 47 سالگى به علت مسموميت از سوى همسرش جعده بنت اشعث به لقاء اللّه پيوست. (5) وليكن علماى اهلسنت به اختلاف پرداختند. برخى از آنان، ربيعالاول سال 49 قمرى، (6) برخى ربيعالاول سال 50 قمرى و برخى آخر ماه صفر سال 50 قمرى را ذكر كردهاند. هم چنين در مقدار عمر آن حضرت به اختلاف پرداختند. (7) ولى اكثر آنان اتفاق نظر دارند كه همسرش وى را مسموم كرد و پس از تشييع جنازه، سعيد بن عاص ( عامل معاويه در مدينه) بر بدن او نماز گذاشت.(8) 1- الإرشاد (شيخ مفيد)، ص 347 2- همان 3- همان، ص 8 4- نك: كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج2، ص 80 و الارشاد، ص 9 5- نك: الكافى(كليني )، ج1، ص 461؛ بحارالانوار(علامه مجلسي )، ج 44، ص 149 و الارشاد، ص 346 6- انساب الأشراف(بلاذري)، ج3، ص 75 7- بحارالانوار، ج44، ص 149 8- همان ************************************************************************** شهادت ثامن الائمه حضرت امام رضا (ع) - آخرين روز ماه صفر سال 203 هجرى قمرى امام رضا)ع( در يازدهم ذىقعده سال 148 قمرى (1) و به روايتى در يازدهم ذىحجه سال 153 (2) در مدينه منوره ديده به جهان گشود. پدر ارجمندش امام موسى كاظم)ع(، امام هفتم شيعيان و مادرش نجمه )تكتم( معروف به امالبنين)س( بودند. امام رضا)ع( در 35 سالگى، پس از شهادت پدرش امام موسى كاظم)ع( در زندان بغداد، در رجب سال 183 قمرى به امامت رسيد و مدت امامت آن حضرت، بيست سال بود. امام رضا)ع( از آغاز تولد تا زمان شهادت خويش با شش تن از خلفاى عباسى به نامهاى: منصور دوانقى، مهدى، هادى، هارون الرشيد، امين و مأمون عباسى معاصر بود و ايام امامت آن حضرت، مصادف بود با خلافت هارون، امين و مأمون. يكى از حساسترين مقطع زندگى امام رضا)ع( و حتى مهمترين مقطع امامت شيعيان، مسافرت اجبارى آن حضرت به خراسان و پذيرش ولايتعهدى مأمون عباسى است، كه سرانجام، شهادت آن حضرت در همين مسافرت به وقوع پيوست. آن طورى كه از مأمون )هفتمين خليفه عباسيان( نقل شده است، وى در نبرد با برادرش امين، نذر كرده بود كه در صورت پيروزى بر سپاهيان امين و به چنگ آوردن خلافت اسلامى، قدرت را به شخصى كه افضل آل ابىطالب)ع( باشد بسپارد. هنگامى كه سپاهيان مأمون عباسى پس از تصرف شهرهاى ايران، وارد عراق شده و با كشتن امين، بغداد و ساير بلاد اسلامى را به تصرف خويش درآوردند، مأمون در نشستى با حضور فضل و حسن از فرزندان سهل، مقصود خويش را آشكار ساخت و از آن دو )كه يكى مقام وزارت و امور سياسى كشور و ديگرى سردارى سپاه و امور نظامى وى را بر عهده داشت( خواست كه مقدمات حضور امام على بن موسى الرضا)ع( به عنوان برترين و والاترين شخصيت آل ابىطالب)ع( در خراسان را فراهم كنند. مأمون گفت: ما أعلم احداً افضل من هذا الرّجل على وجه الأرض؛ من در كره زمين، شخصيتى بالاتر و والاتر از اين شخص )امام رضا ع( براى پذيرش خلافت اسلامى سراغ ندارم.(3) مأمون در اجراى نيت خود، بسيار جدى بود و از مخالفت مخالفان و دشمنان اهلبيت)ع( واهمهاى نداشت. وى، به يكى از سرداران سپاه خويش به نام جلودى مأموريت داد كه از خراسان به مدينه رفته و امام رضا)ع( و بسيارى از علويان بزرگوار را با خود به خراسان آورد. جلودى به مدينه رفت و دعوت مأمون عباسى را به امام رضا)ع( ابلاغ كرد. با اين كه علويان و نوادگان امامان معصوم)ع( از اين دعوت بسيار خرسند شده و خود را آماده مسافرت كرده بودند، ولى امام رضا)ع( اطمينانى به اظهارات مأمون نداشت و خواستههايش را واقعى نمىديد. به همين جهت، حاضر به مسافرت نگرديد. ولى جلودى اصرار كرد و امام رضا)ع( را با اكراه و اجبار به اين سفر بزرگ وادار نمود. امام رضا)ع(، فرزند خردسالش محمد تقى)ع( را در مدينه جانشين خويش قرار داد و به همراه برخى از علويان و ياران خويش عازم خراسان شد. آن حضرت پس از عبور از بصره، وارد ايران شد و در مسير راه با استقبال شايان ايرانيان مشتاق اهلبيت)ع( روبرو گرديد. براى امام رضا)ع( در شهرها و بين راههاى ايران، از جمله قم و نيشابور، داستان و كرامتهاى زيادى به ظهور رسيده كه در كتب تاريخ و سيره امامان معصوم)ع( بيان شده است. امام رضا)ع( پس از آن كه به “مرو” (4) مركز حكومت مأمونعباسى در خراسان رسيد، با استقبال مأمون و درباريان و قاطبه مردم روبرو شد. مأمون براى امام رضا)ع( احترام ويژهاى قائل شد و وى را بر همگان، از جمله علويان و عباسيان برترى داد و در تكريم و تعظيم او، هيچگونه كوتاهى نكرد. وى به امام رضا)ع( عرض كرد: من مىخواهم خود را از خلافت اسلامى خلع كرده و آن را به شما واگذار كنم. نظر شما در اين باره چيست؟ امام رضا)ع( از پذيرش آن امتناع كرد. چون مىدانست كه مأمون در گفتارش صداقت ندارد و مىخواهد او را از اين راه بيازمايد و يا اگر حكومت را به وى واگذار كند، آن حضرت را پس از مدتى از ميان برداشته و خود دوباره حكومت را به دست گيرد و از اين راه، مشروعيت حكومت غاصبانه خويش را به اثبات رساند. مأمون كه از پذيرش خلافت اسلامى از سوى امام رضا)ع( نااميد شده بود، به آن حضرت پيشنهاد كرد كه ولايتعهدى وى را بپذيرد. مأمون در اين باره اصرار كرد و حتى به گونهاى امام رضا)ع( را تهديد كرد. وى به امام رضا)ع( گفت: عمر بن خطاب در هنگام مرگش، شورايى متشكل از شش نفر براى انتخاب جانشين خود برگزيد، كه يكى از آنان، جدّت علىبنابىطالب)ع( بود. وى با آنان شرط كرد كه هر كسى مخالفت ورزد، گردنش را با شمشير بزنند. امروز، من از تو مىخواهم كه ولايتعهدى مرا بپذيرى و چارهاى جز پذيرفتن آن ندارى! امام رضا)ع( كه در مقابل تهديد جدى مأمون روبرو شده بود، چارهاى جز رضا و تسليم نديد. آن حضرت، ولايتعهدى مأمون را با شرايطى پذيرفت. امام رضا)ع( فرمود: در صورتى ولايتعهدى تو را مىپذيرم كه مسئوليت امرونهى در حكومت تو با من نباشد، در چيزى فتوا ندهم و در دعوايى داورى نكنم و كسى را عزل و يا نصب ننمايم و آيينى را كه هم اكنون در خلافت تو رايج است، تغيير ندهم. مأمون، تمام خواستههاى امام رضا)ع( پذيرفت. امام رضا)ع( مىخواست با اين شرايط به او و همگان تفهيم كند كه آن حضرت، از عناصر خلافت نيست و نقشى در حكومت ندارد و هيچگونه مسئوليتى از جانب حكومت متوجه او نيست و از اين كه ولىعهد خليفه است، يك امر اجبارى و به عبارتى تشريفاتى، بيش نيست.(5) مأمون، پس از آن كه توانست امام رضا)ع( را به پذيرش ولايتعهدى حاضر نمايد و از آن حضرت، پاسخ مثبت بگيرد، بسيار شادمان شد و در آغاز، نشستى خصوصى با سران كشورى و لشكرى و خانوادگى برقرار كرد و ولايتعهدى امام رضا)ع( را به اطلاع آنان رسانيد و هفته بعد، در نشستى عمومى، تمامى سران كشورى، لشكرى، درباريان، نظاميان، قاضيان، فرهنگيان و اقشار مختلف مردم را بار عام داده تا با امام رضا)ع( بيعت نمايند. مأمون، نخست به فرزند خود عباس و سپس به سايرين دستور داد كه با آن حضرت بيعت كنند. از آن هنگام، لباس سياه عباسيان به رنگ سبز كه لباس علويان بود، تغيير پيدا كرد و همگان سبزپوش شدند. هم چنين بيرقها و پرچمهاى عباسيان كه به رنگ سياه بود، تبديل به سبز گرديد. مأمون در آن ايّام به شكرانه پذيرش ولايتعهدى از سوى امام رضا)ع(، دستور داد مواجب و حقوق يكساله كارمندان و سپاهيان را يكجا پرداخت نمايند. سخنسرايان و شاعران دوستدار اهلبيت)ع( كه قريب به دو قرن نمىتوانستند از ترس خلفاى اموى و عباسى و عاملان آنها، نامى از اهلبيت)ع( ببرند، يكباره، زبان به تمجيد و توصيف اهلبيت عصمت و طهارت)ع(، از جمله امام رضا)ع( گشودند و در اين باره سخنها و شعرهاى فراوان در مجلس مأمون و در خارج مجلس سرودند. مأمون نيز فرمان داد كه به نام نامى امام رضا)ع(، سكه زنند و پول رايج و رسمى آن زمان را به نام آن حضرت، منقّش گردانند. هم چنين به تمام سخنگويان و خطيبان جمعه دستور داده شد كه در هنگام سخنرانى، نام امام رضا)ع( را با توصيف و تعظيم بيان كنند. در آن سال، مأمون، اميرى حج را به اسحاق بن موسى، برادر امام رضا)ع( سپرد و او را به همراه حاجيان خراسان، روانه مكه نمود و به وى دستور داد در تمامى شهرهاى بين راه، مردم را از ولايتعهدى امام رضا)ع( باخبر گرداند. بدين طريق آوازه ولايت عهدى امام رضا)ع( در تمامى شهرها طنين افكن شد. در مدينه منوره، عبدالحميد بن سعيد، خطيب وقت، به هنگام خطبه در فراز منبر رسول خدا)ص( چنين گفت: ولىّ عهد المسلمين على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على(ع). (8) شيعيان و دوستداران اهلبيت)ع(، فرصت و موقعيت بسيار مناسبى پيدا كرده تا پس از سالها اختناق و فشار، بار ديگر راه و رسم خويش را آشكار و حقانيت مذهب خود را اثبات كنند. علويان، به ويژه نوادگان امام جعفرصادق)ع( و فرزندان امام موسىكاظم)ع( به خاطر وجود مبارك امام رضا)ع(، موقعيتهاى ممتازى در حكومت مأمون پيدا كرده و در ايران، عراق، حجاز و يمن به منصبهايى رسيدند. در خراسان نيز به خاطر گفتمانها و رفتار دلنشين و زيباى امام رضا)ع(، هر روز محبوبيت آن حضرت و گرايش مردم به سوى اهلبيت)ع( زيادتر مىشد. روند چنين پروسهاى، خوشايند مأمون نبود. زيرا وى مىخواست از ولايتعهدى امام رضا)ع( براى مشروعيت و مقبوليت عمومى حكومت غاصبانه خويش، استفاده ابزارى كند، ولى امام رضا)ع( با درايت خويش، نتيجه را به عكس خواستههاى مأمون كرد و به همگان تفهيم نمود كه خلافت عباسيان، مشروعيت ندارد و بايد به خاندان پيامبر)ص( كه شايستهترين افراد اُمتند برگردد. مأمون با زيركى و فطانت خويش به اين أمر پى برد و خود را بازنده ميدان ديد. بدين جهت، درصدد معارضه پنهانى با امام رضا)ع( برآمد. از سوى ديگر، در عراق و به ويژه در بغداد، شورشهايى برضد مأمون پديد آمد و عباسيان در غياب مأمون، وى را از خلافت خلع كردند و ابراهيم بن مهدى عباسى را به تخت خلافت نشانده و با او بيعت كردند. حسن بن سهل كه از سوى مأمون، فرماندهى كل سپاه و حكومت عراق و بخشهاى عربى را بر عهده داشت، با مخالفان مأمون به نبرد پرداخت ولى اين گونه رويدادها را از مأمون، پنهان نگه مىداشت و تلاش مىكرد كه اخبار عراق به وى نرسد.(7) امام رضا)ع( كه از اين گونه خبرها اطلاع داشت، آنها را به مأمون گوشزد مىكرد. اين أمر، سبب شد كه فضل بن سهل، از موقعيت خويش و برادرش حسن بن سهل در نزد مأمون احساس خطر كرده و از جانب مأمون، متهم به پنهانكارى گردند. بدين لحاظ تلاش مىكرد كه امامرضا)ع( را از چشم مأمون بيندازد و وى را نسبت به آن حضرت بدگمان كند. امام رضا)ع( در برابر رفتار و كردار غيرانسانى و غيراخلاقى سرداران و زمامداران عباسى، اظهار ناخوشايندى مىكرد و مأمون را در قبال آنها مسئول مىدانست. آن حضرت، در برابر كردار و رفتارهاى ناپسند خود مأمون نيز ساكت نمىشد و وى را نسبت به آنها، هشدار داده و درستى و راستى راه را به وى نشان مىداد. مأمون در ظاهر از نقدها و پيشنهادهاى امام رضا)ع( استقبال و اظهار خوشنودى مىكرد ولى در باطن، بسيار رنج مىبرد و به تدريج وجود امام رضا)ع( را بر خود سنگين مىديد.(8) وى در صدد برآمد تا به طريقى، اين امام همام را از سر راه خويش برداشته و به حكومت دلخواه خود، بدون مراقبت و مزاحمت كسى ادامه دهد. به هر تقدير، در بازگشت مأمون و درباريان و كارگذاران حكومتى او از خراسان، جهت عزيمت به سوى عراق، و انتقال مقر حكومت از “مرو” به “بغداد"، در آغاز، فضل بن سهل به توطئه مأمون، در حمام سرخس ترور گرديد و به قتل رسيد. پس از آن، امام رضا)ع( در طوس به توطئه مأمون، مسموم گرديد و پس از دو روز بيمارى شديد، به شهادت رسيد. پس از آن كه امام رضا)ع( به شهادت رسيد، مأمون يك شب و يك روز، شهادت آن حضرت را مخفى نگه داشت و سپس به سراغ محمد بن جعفر بن صادق)ع( كه عموى امام رضا)ع( و بزرگ علويان بود، فرستاد و او را از درگذشت امام رضا)ع( باخبر گردانيد. مأمون در جمع علويان سوگوار، ابراز اندوه و تأثر نمود و بدن شريف امام رضا)ع( را به آنان نماياند كه ببينند، هيچ آزارى به آن حضرت نرسيد و به مرگ طبيعى از دنيا رفت. مأمون براى پنهان داشتن توطئه ننگين خود و فريب دادن علويان و محبّان اهلبيت)ع(، در شهادت امام رضا)ع( بسيار گريه و ناله كرد. وى گفت: اى برادر! چه قدر بر من گران و سنگين است كه تو را چنين ببينم. من آرزو داشتم كه پيش از تو از دنيا بروم، وليكن خداى سبحان آن چه را اراده كند، به انجام مىآورد. آن گاه دستور داد كه بدن شريف آن حضرت را غسل و كفن نمايند و خود وى، جنازه آن امام شهيد را بدوش گرفت و به محلى كه هم اكنون مرقد شريفش است، تشييع نمود و در همان جا كه در جوار قبر پدرش هارونالرشيد است، دفن نمود. محل تدفين امام رضا)ع(، پيش از آن، خانه و ملك حميد بن قحطبه بود كه در روستاى سناباد قرار داشت. هنگامى كه هارونالرشيد در سال 193 هجرى قمرى به هلاكت رسيد، وى را در آن جا به خاك سپردند. مأمون پس از شهادت امام رضا)ع( مىخواست بدن شريف آن حضرت را پشت قبر پدر خود هارونالرشيد قرار دهد، به طورى كه قبر هارون، قبله امام رضا)ع( گردد. ولى در هنگام كندن قبر، سنگ بزرگى نمايان شد كه كندن آن، غيرممكن بود. اما در روبروى قبر هارون، كندن قبر با مشكلى مواجه نبود. بدين جهت، قبرى براى امام رضا)ع( در پيش روى قبر هارون كندند و آن حضرت را در آن دفن نمودند. هم اكنون، مرقد مطهر و منور امام رضا)ع(، قبله قبر هارونالرشيد است. گفتنى است كه در ظاهر امر، غسل و كفن و نماز بر بدن امام رضا)ع( به دستور مأمون انجام گرفت، ولى در واقع و عالم معنى، بدن امام معصوم)ع( را بايد امام معصوم ديگرى غسل و كفن نمايد. به همين جهت، روايات فراوانى وارد شدهاست كه امام محمد تقى)ع( از مدينه )با كرامت و قدرت الهى( به خراسان رفت و بدن شريف پدرش امام رضا)ع( را غسل و كفن نمود و بر وى نماز به جاى آورد. درباره تاريخ شهادت امام رضا)ع(، اكثر مورخان، صفر سال 203 قمرى را ذكر كردهاند ولى از اين كه در چه روزى از اين ماه بود، اتفاق نظر ندارند. برخى از آنان، آخرين روز از ماه صفر و برخى ديگر، روزهاى ديگرى را بيان كردهاند.(9) هم چنين برخى از آنان، شهادت آن حضرت را در 23 ذىقعده سال 203 قمرى مىدانند.(10) جانشين امام رضا)ع(، فرزندش امام محمد تقى)ع( بود كه به عنوان نهمين امام معصوم، رهبرى شيعيان را بر عهده گرفت. 1- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلامالورى(، ص 423؛ منتهىالآمال (شيخ عباس قمي)، ج2، ص 256 و بحارالانوار (علامه مجلسي)، ج49، ص 2 2- كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج3، ص 70 3- الارشاد (شيخ مفيد)، ص 602 4- اين شهر، هم اكنون در كشور تركمنستان واقع شده است. 5- الارشاد، ص 600 6- همان، ص 605 و زندگانى چهاده معصوم)ع( )ترجمه اعلامالورى(، ص 445 7- تاريخ ابنخلدون، ج2، ص 383 8- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلامالورى(، ص 452 و الارشاد، ص 611 9- همان، ص 426؛ منتهىالآمال، ج2، ص 312 و الارشاد؛ ص 591؛ بحارالانوار، ج49، ص 2 و 292 و كشفالغمه، ج3، ص 150 10- وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 97
آداب دعا کردن
حضرت امام زین العابدین علیه السلام : پروردگار! مقام مرا در میان مردم بالا مبر مگر آن كه به همان اندازه ، مقامم را نزد خودم پایین آور.(صحیفه سجادیه دعای مكارم الاخلاق)
اگر میخواهید از این دعاها نتیجه بگیرید چند نکته را رعایت کنید :
معصوم میفرماید « اِحفِظ آدابَ الدُّعاء فَاِن لَم تأَتِ بِشَرطِ الدُّعاء فَلا تنَنتَظِرُ الاِجابَة »
یعنی آداب دعا را محافظت کن و الا منتظر اجابت دعا نباش.
همیشه شاکر خدا باشید چون شکر نعمت ، نعمتت افزون کند . کفر نعمت از کَفَت بیرون کند
بیم و امیدتان به خدا باشد نه غیر خدا ، در غیر اینصورت به نتیجه نمیرسید و خسر الدنیا و الاخرة میشوید
خداوند در حدیث قدسی چنین فرموده است : بِعِزَّتی و جلالی و ارتفاعی علی عرشی لَاُقَطِّعَنَّ اَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ بِغَیری و لَاَکسُوَنَّهُ ثوبَ المَذِلَّة
قسم به عزت و جلالم و بلند مرتبگی ام بر عرش ، به یقین قطع میکنم امید کسی را که به غیر من امید بسته و قطعا بر او لباس ذلت می پوشانم
و در حدیث قدسی دیگر نقل از امام صادق(ع) فرموده است :
آیا بنده من در سختی ها و گرفتاریها غیر مرا می طلبد در حالی که گرفتاریها به دست من است. و آیا به غیر من امیدوار است و در اندیشه خود در خانه غیر مرا میکوبد با آنکه کلید درهای بسته نزد من است ودر خانه من به روی کسی که مرا بخواند باز است.
با توسل به معصومین علیهم السلام از خدا طلب حاجت کنید همانطور که در امور دنیایی وقتی کار شما دست دیگری هست سعی میکنید با یک آشنا و پارتی سراغ آن شخص بروید
به کسی ظلم نکنید بخصوص والدین ، چون دل شکسته آنها موجب گرفتاری برای شما میشود
از لقمه حرام پرهیز کنید چرا که کمترین لقمه حرامی در زندگی شما مشکلات عدیده بوجود می آورد.
خداوند می فرماید:
شش چیز در شش جا آفریدم ولی بندگان آن را در جای دیگری جستجو میکنند
1- راحتی را در آخرت اما در دنیا جستجو میکند
2- عزت در عبادت اما در پست و مقام جستجو میکند
2- بی نیازی در قناعت اما در ثروت جستجو می کند
3- اجابت دعا در لقمه حلال اما در ورد و طلسم جستجو میکند
4- لذت زندگی در احسان به پدر و مادر است اما آنرا فراموش کرده اند
5- کسب علم در گرسنگی است اما با شکم سیر جستجو می کند