22 بهمن یوم الله
22بهمن پيروزي انقلاب اسلامي ايران
22بهمن : در روز 22 بهمن 1357، تاريخ نهضت اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني (ره) به نقطه عطف خود رسيد. در روز 22 بهمن سرانجام مبارزات مردم مسلمان به بار نشست و پادشاهي 2500 ساله و ظلم و استبداد بيش از 50 ساله رژيم پهلوي در ايران، ريشه كن شد و به خواست الهي حكومت جمهوري اسلامي تأسيس شد.
28 صفر سالروز شهادت 3 معصوم (سلام الله علیهم)
حضرت محّمد بن عبداللّه(ص) آخرين پيامبر الهى است كه مردم را به يگانگى خداوند متعال و عدالت اجتماعى در دنيا و زندگى در سراى ديگر دعوت كرد و اديان آسمانى را با رسالت و تبليغ خويش به اتمام و اكمال رسانيد.(1) آن حضرت در چهل سالگى به رسالت مبعوث گرديد. در آغاز به مدت سه سال به طور پنهان وسپس به مدت ده سال به طور آشكار در مكه معظمه، مردم را به توحيد و دين اسلام دعوت كرد. در اين راه، آزارهاى فراوان روحى و جسمى از معاندان و مشركان قريش تحمل كرد و سرآخر كه با توطئه آنان در قتل خود مواجه گرديد، ناچار به سوى مدينه )يثرب( مهاجرت نمود و اين شهر را پايگاه دعوت اسلام و تمركز مسلمانان قرار داد و نخستين پايههاى حكومت اسلامى را در آن بنا نهاد. از آن پس به مدت ده سال در اين شهر مقدس اقامت گزيد و با انواع دشمنىها و دسيسههاى مشركان مكه و ساير طوايف و قبايل عربستان، مقابله كرد و بسيارى از آنان را به دين اسلام و راه روشن الهى هدايتگر شد و مناطق مهمى از سرزمين عربستان، همانند مكه معظمه، طائف، يمن و نواحى مسكونى شبهجزيره عربستان را در پوشش نظام حكومتى اسلامى قرار داد. سرانجام در 63 سالگى پس از انجام مراسم حجةالوداع و معرفى حضرت على)ع( به جانشينى خويش در غديرخم، آثار بيمارى در آن حضرت هويدا شد و پس از تحمل چندين روز بيمارى روح ملكوتىاش به اعلى عليين پيوست و در جوار رحمت الهى قرار گرفت. در تاريخ رحلت پيامبراكرم)ص( ميان شيعه و اهلسنّت، اتفاق نظر نيست. زيرا تاريخنگاران و سيرهنويسان شيعه به پيروى از اهلبيت)ع(، تاريخ رحلت پيامبر)ص( را روز دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرى قمرى دانستهاند، وليكن علماى اهلسنّت تاريخ آن را در ماه ربيعالاوّل ذكر كردهاند و در اين كه چه روزى از ربيعالاوّل بوده است، اختلاف دارند. برخى روز اوّل، برخى روز دوّم و برخى روز دوازدهم و عدهاى روز ديگرى از اين ماه را بيان كردند.(2) واقدى از جمله كسانى است كه رحلت آن حضرت را در روز دوشنبه دوازدهم ربيعالاوّل مىداند.(3) به هر تقدير، علّت وفات آن حضرت، تناول كردن غذاى مسمومى بود كه يك زن يهودى به نام “زينب” در جريان جنگ خيبر به آن حضرت خورانيده بود. پس از رحلت رسولخدا)ص( در حالى كه عدهاى از سران و سياستمداران مهاجر و انصار در سقيفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشينى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على)ع( به اتفاق برخى از عموزادگان خويش به غسل دادن و كفن كردن بدن مطهر پيامبر)ص( پرداخت. آن گاه بدن شريف آن حضرت به مدت دو روز جهت وداع واپسين امت و سوگوارى اهلبيت)ع( و نمازگزاردن اهالى مدينه بر بدن مطهر آن حضرت، با احترام ويژهاى نگهدارى شد و سپس در روز چهارشنبه، به خاك سپرده شد. اهلبيت)ع( و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مكان تدفين بدن مطهر آن حضرت به گفتوگو پرداختند و هر كدام پيشنهاد خاصى ارائه كردند. حضرت على)ع( كه متكفل تجهيز بدن آن حضرت و از نزديكترين مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم يقبض روح نبيّه إلّا فى أطهر البقاع و ينبغى أن يدفن حيث قبض؛(4) به درستى كه خداى سبحان، جان پيامبرى را نمىگيرد مگر در پاكيزهترين مكان، و سزاوار است در همان مكانى كه قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل و روحنواز اميرمؤمنان على ابن أبى طالب)ع( مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا)ص( را در همان مكانى كه جان به جان آفرينان تسليم كرده بود، دفن نمودند. طبرى، پيشنهاد دفن پيامبر)ص( را، در همان مكانى كه وفات يافت، به ابوبكر منتسب كرد و از او نقل كرد: ما قبض نبىٌّ إلّا يدفن حيث قبض؛ هيچ پيامبرى از دنيا نخواهد رفت، مگر اين كه در همان مكانى كه قبض روح شد دفن گردد.(5) هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجدالنبى)ص( قرار دارد و زيارتگاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است. 1- اشاره به آيه 3، سوره مائده )اَلْيَومَ اَكْمَلْتُ دينَكُم وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإسْلامَ ديناً( 2- كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج1، ص 26؛ منتهىالآمال (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 100 و بحارالانوار (علامه مجلسي)، ج22، ص 528 و ص 514 3- المغازى (علي بن عيسي اربلي)، ج2، ص 1120 4- كشف الغمه، ج1، ص 26 5- تاريخ الطبرى، ج3، ص 213 **************************************************************************** شهادت امام حسن مجتبي (ع) - سال 50 هجرى قمرى امام حسن)ع( نخستين فرزند امام على)ع( و فاطمهزهرا)س( است كه در نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى قمرى در مدينه منوره ديده به جهان گشود و با تولد خويش، در جدش پيامبر)ص( و ساير اهلبيت)ع( شادى و نشاط ويژهاى پديد آورد. امام حسن)ع( بنا به روايت شيعه و اهلسنت، شبيهترين انسانها به رسولخدا)ص( بود و در اين باره گفته شده است: و كان الحسن اشبه النّاس برسولاللّه)ص( خلقاً و هَدياً وَ سؤدداً؛ حسن از جهت سيما، روش و رهبرى از همه بيشتر به رسولخدا)ص( شباهت داشت.(1) امام حسن)ع( پس از شهادت پدرش اميرمؤمنان على بن أبى طالب)ع( در كوفه، با درخواست و بيعت ياران آن حضرت و اهالى كوفه، خلافت را پذيرفت و راه و روش عدالتپرور پدرش را تداوم بخشيد.(2) وليكن با فتنهانگيزىهاى معاوية بن ابى سفيان و شرارتهاى سران سفاك سپاه او از يك سو و نفاق و خيانت برخى از سران سپاه امام)ع( و ايجاد چند دستگى در ميان مردم و خستگى آنان از جنگ و خونريزى از سوى ديگر، آن حضرت را واداشت كه براى حفظ اصل اسلام و در نظر گرفتن مصلحت مسلمانان، با معاويه صلح كند و حكومت را به طور موقت و مشروط به وى سپارد. از آن پس، امام)ع( از كوفه به وطنش مدينه بازگشت و بقيه عمر شريف خود را در مدينه گذرانيد. آن حضرت گرچه از حكومت كنارهگيرى كرده بود ولى با رفتار و كردار خود، امت اسلام را به جنايتهاى معاويه و عاملان او در سراسر مناطق اسلامى آگاه مىكرد و روحيه رزم و جهاد را در نهاد آنان دوباره زنده مىكرد. وجود آن حضرت براى معاويه و عامل او در مدينه، بسيار گران مىآمد و مانع تركتازى آنان مىگرديد و دستگاه غاصب خلافت را با مشكلاتى مواجه مىكرد. از جمله اين كه معاويه تصميم گرفته بود كه فرزند خود يزيد را جانشين خويش گرداند و در اين راه تلاش زيادى به عمل آورد وليكن در آغاز توفيق چندانى به دست نياورد. چون اين فكر شيطانى مخالف با صلحنامه امام حسن)ع( بود و از سوى ديگر وجود شخصيت امام حسن)ع( مانع تحقق هدفهاى معاويه بود. بدين جهت در صدد از ميان برداشتن اين اسوه بزرگ عالم اسلام برآمد و در اين راه از منافقان و كسانى كه به خاطر وابستگى فاميلى با آن حضرت رابطه داشتند، سود جست. معاويه از طريق اشعث بن قيس، دخترش جعده را كه همسر امام حسن)ع( بود وسوسه كرد و او را به شهادت آن حضرت ترغيب و تطميع نمود. وى به جعده گفت كه اگر حسن را به قتل آورى، علاوه بر اين كه يكصد هزار درهم پول نقد دريافت مىكنى، وى را به عقد فرزندش يزيد درمىآورد و او را ملكه عالم اسلام قرار مىدهد. جعده كه نفاق و دوچهرگى را از پدرش به ارث برده بود، هر چه بيشتر خود را به آن حضرت نزديك گردانيد و پس از جلب توجه امام)ع(، ناجوانمردانه به آن حضرت، خيانت كرد و به وى زهر خورانيد. امام حسن)ع( به خاطر نوشيدن زهر، مسموم شد و به مدت چهل روز در بسترى بيمارى افتاد و روز به روز، حالش وخيمتر گرديد، تا اين كه در 28 صفر سال پنجاه هجرى قمرى، مصادف با سى و دومين سال رحلت پيامبر)ص( در مدينه به شهادت رسيد و محبان اهلبيت)ع( را در سوگ بزرگى فرو برد. امام حسين)ع( به تجهيز بدن مطهر برادرش پرداخت و سپس جهت تدفين آن در كنار مرقد پيامبر)ص(، اقدام به تشييع جنازه نمود. عده زيادى از اهالى مدينه، اهلبيت)ع( و تمامى بنىهاشم در تشييع جنازه امام شهيد خود همراهى كردند و با عزت و احترام، بدن مطهرش را به سوى مرقد رسول خدا)ص( حركت دادند. ولى بنىاميه و مخالفان اهلبيت)ع( با تحريك عائشه بنت ابى بكر مانع تدفين بدن آن حضرت در جوار مرقد پيامبراكرم)ص( شدند و در اين راه بسيار پافشارى كرده و آماده هرگونه فتنه و فساد گرديدند. جوانان بنىهاشم و پيروان ولايت آماده دفاع از حريم امامت و ولايت شدند. امام حسين)ع( كه در شهادت برادرش امام حسن)ع(، از همه سوگوارتر و غمگينتر بود، در برابر حرمت شكنىهاى بنىاميه و مخالفان اهلبيت)ع( فرمود: واللّه لولا عهد الحسن)ع( إلىّ بحقن الدّماء، و أن لااُهريق فى أمره مِحجمة دم، لعلمتم كيف تأخذ سيوف اللّه منكم مآخذها، و قدنقضتم العهد بيننا و بينكم، و أبطلتم ما اشترطنا عليكم لأنفسنا؛ (3) سوگند به خدا اگر برادرم با من پيمان نبسته بود كه در پاى جنازه او به اندازه حجامت خونى ريخته نشود، مىديديد كه چگونه شمشيرهاى الهى از نيام بيرون مىآمدند و دمار از روزگار شما برمىآوردند. شما همان بيچارگان روسياهايد كه عهد ميان ما و خود را شكستيد و شرائط فيمابين را باطل ساختيد. امام حسين)ع( و ساير بنىهاشم كه به خاطر سفارش امام حسن)ع(، كظم غيض كرده و بردبارى و جوانمردى را پيشه خود داشتند، به ناچار بدن امام حسن)ع( را به سوى قبرستان بقيع حمل نموده و در جوار جدهاش فاطمه بنت اسد)رض( تدفين نمودند.(4) هماكنون مزار امام حسن مجتبى)ع( به همراه سه تن از امامان معصوم )يعنى امام زينالعابدين، امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهمالسلام( بدون هيچگونه گنبد و بارگاهى در اين قبرستان قرار دارد و محل زيارت بسيارى از شيعيان و دوستداران اهلبيت)ع( مىباشد. در تاريخ شهادت امام حسن مجتبى)ع(، علما و مورخان شيعه اتفاق نظر دارند كه آن حضرت در 28 صفر سال 50 قمرى در سن 47 سالگى به علت مسموميت از سوى همسرش جعده بنت اشعث به لقاء اللّه پيوست. (5) وليكن علماى اهلسنت به اختلاف پرداختند. برخى از آنان، ربيعالاول سال 49 قمرى، (6) برخى ربيعالاول سال 50 قمرى و برخى آخر ماه صفر سال 50 قمرى را ذكر كردهاند. هم چنين در مقدار عمر آن حضرت به اختلاف پرداختند. (7) ولى اكثر آنان اتفاق نظر دارند كه همسرش وى را مسموم كرد و پس از تشييع جنازه، سعيد بن عاص ( عامل معاويه در مدينه) بر بدن او نماز گذاشت.(8) 1- الإرشاد (شيخ مفيد)، ص 347 2- همان 3- همان، ص 8 4- نك: كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج2، ص 80 و الارشاد، ص 9 5- نك: الكافى(كليني )، ج1، ص 461؛ بحارالانوار(علامه مجلسي )، ج 44، ص 149 و الارشاد، ص 346 6- انساب الأشراف(بلاذري)، ج3، ص 75 7- بحارالانوار، ج44، ص 149 8- همان ************************************************************************** شهادت ثامن الائمه حضرت امام رضا (ع) - آخرين روز ماه صفر سال 203 هجرى قمرى امام رضا)ع( در يازدهم ذىقعده سال 148 قمرى (1) و به روايتى در يازدهم ذىحجه سال 153 (2) در مدينه منوره ديده به جهان گشود. پدر ارجمندش امام موسى كاظم)ع(، امام هفتم شيعيان و مادرش نجمه )تكتم( معروف به امالبنين)س( بودند. امام رضا)ع( در 35 سالگى، پس از شهادت پدرش امام موسى كاظم)ع( در زندان بغداد، در رجب سال 183 قمرى به امامت رسيد و مدت امامت آن حضرت، بيست سال بود. امام رضا)ع( از آغاز تولد تا زمان شهادت خويش با شش تن از خلفاى عباسى به نامهاى: منصور دوانقى، مهدى، هادى، هارون الرشيد، امين و مأمون عباسى معاصر بود و ايام امامت آن حضرت، مصادف بود با خلافت هارون، امين و مأمون. يكى از حساسترين مقطع زندگى امام رضا)ع( و حتى مهمترين مقطع امامت شيعيان، مسافرت اجبارى آن حضرت به خراسان و پذيرش ولايتعهدى مأمون عباسى است، كه سرانجام، شهادت آن حضرت در همين مسافرت به وقوع پيوست. آن طورى كه از مأمون )هفتمين خليفه عباسيان( نقل شده است، وى در نبرد با برادرش امين، نذر كرده بود كه در صورت پيروزى بر سپاهيان امين و به چنگ آوردن خلافت اسلامى، قدرت را به شخصى كه افضل آل ابىطالب)ع( باشد بسپارد. هنگامى كه سپاهيان مأمون عباسى پس از تصرف شهرهاى ايران، وارد عراق شده و با كشتن امين، بغداد و ساير بلاد اسلامى را به تصرف خويش درآوردند، مأمون در نشستى با حضور فضل و حسن از فرزندان سهل، مقصود خويش را آشكار ساخت و از آن دو )كه يكى مقام وزارت و امور سياسى كشور و ديگرى سردارى سپاه و امور نظامى وى را بر عهده داشت( خواست كه مقدمات حضور امام على بن موسى الرضا)ع( به عنوان برترين و والاترين شخصيت آل ابىطالب)ع( در خراسان را فراهم كنند. مأمون گفت: ما أعلم احداً افضل من هذا الرّجل على وجه الأرض؛ من در كره زمين، شخصيتى بالاتر و والاتر از اين شخص )امام رضا ع( براى پذيرش خلافت اسلامى سراغ ندارم.(3) مأمون در اجراى نيت خود، بسيار جدى بود و از مخالفت مخالفان و دشمنان اهلبيت)ع( واهمهاى نداشت. وى، به يكى از سرداران سپاه خويش به نام جلودى مأموريت داد كه از خراسان به مدينه رفته و امام رضا)ع( و بسيارى از علويان بزرگوار را با خود به خراسان آورد. جلودى به مدينه رفت و دعوت مأمون عباسى را به امام رضا)ع( ابلاغ كرد. با اين كه علويان و نوادگان امامان معصوم)ع( از اين دعوت بسيار خرسند شده و خود را آماده مسافرت كرده بودند، ولى امام رضا)ع( اطمينانى به اظهارات مأمون نداشت و خواستههايش را واقعى نمىديد. به همين جهت، حاضر به مسافرت نگرديد. ولى جلودى اصرار كرد و امام رضا)ع( را با اكراه و اجبار به اين سفر بزرگ وادار نمود. امام رضا)ع(، فرزند خردسالش محمد تقى)ع( را در مدينه جانشين خويش قرار داد و به همراه برخى از علويان و ياران خويش عازم خراسان شد. آن حضرت پس از عبور از بصره، وارد ايران شد و در مسير راه با استقبال شايان ايرانيان مشتاق اهلبيت)ع( روبرو گرديد. براى امام رضا)ع( در شهرها و بين راههاى ايران، از جمله قم و نيشابور، داستان و كرامتهاى زيادى به ظهور رسيده كه در كتب تاريخ و سيره امامان معصوم)ع( بيان شده است. امام رضا)ع( پس از آن كه به “مرو” (4) مركز حكومت مأمونعباسى در خراسان رسيد، با استقبال مأمون و درباريان و قاطبه مردم روبرو شد. مأمون براى امام رضا)ع( احترام ويژهاى قائل شد و وى را بر همگان، از جمله علويان و عباسيان برترى داد و در تكريم و تعظيم او، هيچگونه كوتاهى نكرد. وى به امام رضا)ع( عرض كرد: من مىخواهم خود را از خلافت اسلامى خلع كرده و آن را به شما واگذار كنم. نظر شما در اين باره چيست؟ امام رضا)ع( از پذيرش آن امتناع كرد. چون مىدانست كه مأمون در گفتارش صداقت ندارد و مىخواهد او را از اين راه بيازمايد و يا اگر حكومت را به وى واگذار كند، آن حضرت را پس از مدتى از ميان برداشته و خود دوباره حكومت را به دست گيرد و از اين راه، مشروعيت حكومت غاصبانه خويش را به اثبات رساند. مأمون كه از پذيرش خلافت اسلامى از سوى امام رضا)ع( نااميد شده بود، به آن حضرت پيشنهاد كرد كه ولايتعهدى وى را بپذيرد. مأمون در اين باره اصرار كرد و حتى به گونهاى امام رضا)ع( را تهديد كرد. وى به امام رضا)ع( گفت: عمر بن خطاب در هنگام مرگش، شورايى متشكل از شش نفر براى انتخاب جانشين خود برگزيد، كه يكى از آنان، جدّت علىبنابىطالب)ع( بود. وى با آنان شرط كرد كه هر كسى مخالفت ورزد، گردنش را با شمشير بزنند. امروز، من از تو مىخواهم كه ولايتعهدى مرا بپذيرى و چارهاى جز پذيرفتن آن ندارى! امام رضا)ع( كه در مقابل تهديد جدى مأمون روبرو شده بود، چارهاى جز رضا و تسليم نديد. آن حضرت، ولايتعهدى مأمون را با شرايطى پذيرفت. امام رضا)ع( فرمود: در صورتى ولايتعهدى تو را مىپذيرم كه مسئوليت امرونهى در حكومت تو با من نباشد، در چيزى فتوا ندهم و در دعوايى داورى نكنم و كسى را عزل و يا نصب ننمايم و آيينى را كه هم اكنون در خلافت تو رايج است، تغيير ندهم. مأمون، تمام خواستههاى امام رضا)ع( پذيرفت. امام رضا)ع( مىخواست با اين شرايط به او و همگان تفهيم كند كه آن حضرت، از عناصر خلافت نيست و نقشى در حكومت ندارد و هيچگونه مسئوليتى از جانب حكومت متوجه او نيست و از اين كه ولىعهد خليفه است، يك امر اجبارى و به عبارتى تشريفاتى، بيش نيست.(5) مأمون، پس از آن كه توانست امام رضا)ع( را به پذيرش ولايتعهدى حاضر نمايد و از آن حضرت، پاسخ مثبت بگيرد، بسيار شادمان شد و در آغاز، نشستى خصوصى با سران كشورى و لشكرى و خانوادگى برقرار كرد و ولايتعهدى امام رضا)ع( را به اطلاع آنان رسانيد و هفته بعد، در نشستى عمومى، تمامى سران كشورى، لشكرى، درباريان، نظاميان، قاضيان، فرهنگيان و اقشار مختلف مردم را بار عام داده تا با امام رضا)ع( بيعت نمايند. مأمون، نخست به فرزند خود عباس و سپس به سايرين دستور داد كه با آن حضرت بيعت كنند. از آن هنگام، لباس سياه عباسيان به رنگ سبز كه لباس علويان بود، تغيير پيدا كرد و همگان سبزپوش شدند. هم چنين بيرقها و پرچمهاى عباسيان كه به رنگ سياه بود، تبديل به سبز گرديد. مأمون در آن ايّام به شكرانه پذيرش ولايتعهدى از سوى امام رضا)ع(، دستور داد مواجب و حقوق يكساله كارمندان و سپاهيان را يكجا پرداخت نمايند. سخنسرايان و شاعران دوستدار اهلبيت)ع( كه قريب به دو قرن نمىتوانستند از ترس خلفاى اموى و عباسى و عاملان آنها، نامى از اهلبيت)ع( ببرند، يكباره، زبان به تمجيد و توصيف اهلبيت عصمت و طهارت)ع(، از جمله امام رضا)ع( گشودند و در اين باره سخنها و شعرهاى فراوان در مجلس مأمون و در خارج مجلس سرودند. مأمون نيز فرمان داد كه به نام نامى امام رضا)ع(، سكه زنند و پول رايج و رسمى آن زمان را به نام آن حضرت، منقّش گردانند. هم چنين به تمام سخنگويان و خطيبان جمعه دستور داده شد كه در هنگام سخنرانى، نام امام رضا)ع( را با توصيف و تعظيم بيان كنند. در آن سال، مأمون، اميرى حج را به اسحاق بن موسى، برادر امام رضا)ع( سپرد و او را به همراه حاجيان خراسان، روانه مكه نمود و به وى دستور داد در تمامى شهرهاى بين راه، مردم را از ولايتعهدى امام رضا)ع( باخبر گرداند. بدين طريق آوازه ولايت عهدى امام رضا)ع( در تمامى شهرها طنين افكن شد. در مدينه منوره، عبدالحميد بن سعيد، خطيب وقت، به هنگام خطبه در فراز منبر رسول خدا)ص( چنين گفت: ولىّ عهد المسلمين على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على(ع). (8) شيعيان و دوستداران اهلبيت)ع(، فرصت و موقعيت بسيار مناسبى پيدا كرده تا پس از سالها اختناق و فشار، بار ديگر راه و رسم خويش را آشكار و حقانيت مذهب خود را اثبات كنند. علويان، به ويژه نوادگان امام جعفرصادق)ع( و فرزندان امام موسىكاظم)ع( به خاطر وجود مبارك امام رضا)ع(، موقعيتهاى ممتازى در حكومت مأمون پيدا كرده و در ايران، عراق، حجاز و يمن به منصبهايى رسيدند. در خراسان نيز به خاطر گفتمانها و رفتار دلنشين و زيباى امام رضا)ع(، هر روز محبوبيت آن حضرت و گرايش مردم به سوى اهلبيت)ع( زيادتر مىشد. روند چنين پروسهاى، خوشايند مأمون نبود. زيرا وى مىخواست از ولايتعهدى امام رضا)ع( براى مشروعيت و مقبوليت عمومى حكومت غاصبانه خويش، استفاده ابزارى كند، ولى امام رضا)ع( با درايت خويش، نتيجه را به عكس خواستههاى مأمون كرد و به همگان تفهيم نمود كه خلافت عباسيان، مشروعيت ندارد و بايد به خاندان پيامبر)ص( كه شايستهترين افراد اُمتند برگردد. مأمون با زيركى و فطانت خويش به اين أمر پى برد و خود را بازنده ميدان ديد. بدين جهت، درصدد معارضه پنهانى با امام رضا)ع( برآمد. از سوى ديگر، در عراق و به ويژه در بغداد، شورشهايى برضد مأمون پديد آمد و عباسيان در غياب مأمون، وى را از خلافت خلع كردند و ابراهيم بن مهدى عباسى را به تخت خلافت نشانده و با او بيعت كردند. حسن بن سهل كه از سوى مأمون، فرماندهى كل سپاه و حكومت عراق و بخشهاى عربى را بر عهده داشت، با مخالفان مأمون به نبرد پرداخت ولى اين گونه رويدادها را از مأمون، پنهان نگه مىداشت و تلاش مىكرد كه اخبار عراق به وى نرسد.(7) امام رضا)ع( كه از اين گونه خبرها اطلاع داشت، آنها را به مأمون گوشزد مىكرد. اين أمر، سبب شد كه فضل بن سهل، از موقعيت خويش و برادرش حسن بن سهل در نزد مأمون احساس خطر كرده و از جانب مأمون، متهم به پنهانكارى گردند. بدين لحاظ تلاش مىكرد كه امامرضا)ع( را از چشم مأمون بيندازد و وى را نسبت به آن حضرت بدگمان كند. امام رضا)ع( در برابر رفتار و كردار غيرانسانى و غيراخلاقى سرداران و زمامداران عباسى، اظهار ناخوشايندى مىكرد و مأمون را در قبال آنها مسئول مىدانست. آن حضرت، در برابر كردار و رفتارهاى ناپسند خود مأمون نيز ساكت نمىشد و وى را نسبت به آنها، هشدار داده و درستى و راستى راه را به وى نشان مىداد. مأمون در ظاهر از نقدها و پيشنهادهاى امام رضا)ع( استقبال و اظهار خوشنودى مىكرد ولى در باطن، بسيار رنج مىبرد و به تدريج وجود امام رضا)ع( را بر خود سنگين مىديد.(8) وى در صدد برآمد تا به طريقى، اين امام همام را از سر راه خويش برداشته و به حكومت دلخواه خود، بدون مراقبت و مزاحمت كسى ادامه دهد. به هر تقدير، در بازگشت مأمون و درباريان و كارگذاران حكومتى او از خراسان، جهت عزيمت به سوى عراق، و انتقال مقر حكومت از “مرو” به “بغداد"، در آغاز، فضل بن سهل به توطئه مأمون، در حمام سرخس ترور گرديد و به قتل رسيد. پس از آن، امام رضا)ع( در طوس به توطئه مأمون، مسموم گرديد و پس از دو روز بيمارى شديد، به شهادت رسيد. پس از آن كه امام رضا)ع( به شهادت رسيد، مأمون يك شب و يك روز، شهادت آن حضرت را مخفى نگه داشت و سپس به سراغ محمد بن جعفر بن صادق)ع( كه عموى امام رضا)ع( و بزرگ علويان بود، فرستاد و او را از درگذشت امام رضا)ع( باخبر گردانيد. مأمون در جمع علويان سوگوار، ابراز اندوه و تأثر نمود و بدن شريف امام رضا)ع( را به آنان نماياند كه ببينند، هيچ آزارى به آن حضرت نرسيد و به مرگ طبيعى از دنيا رفت. مأمون براى پنهان داشتن توطئه ننگين خود و فريب دادن علويان و محبّان اهلبيت)ع(، در شهادت امام رضا)ع( بسيار گريه و ناله كرد. وى گفت: اى برادر! چه قدر بر من گران و سنگين است كه تو را چنين ببينم. من آرزو داشتم كه پيش از تو از دنيا بروم، وليكن خداى سبحان آن چه را اراده كند، به انجام مىآورد. آن گاه دستور داد كه بدن شريف آن حضرت را غسل و كفن نمايند و خود وى، جنازه آن امام شهيد را بدوش گرفت و به محلى كه هم اكنون مرقد شريفش است، تشييع نمود و در همان جا كه در جوار قبر پدرش هارونالرشيد است، دفن نمود. محل تدفين امام رضا)ع(، پيش از آن، خانه و ملك حميد بن قحطبه بود كه در روستاى سناباد قرار داشت. هنگامى كه هارونالرشيد در سال 193 هجرى قمرى به هلاكت رسيد، وى را در آن جا به خاك سپردند. مأمون پس از شهادت امام رضا)ع( مىخواست بدن شريف آن حضرت را پشت قبر پدر خود هارونالرشيد قرار دهد، به طورى كه قبر هارون، قبله امام رضا)ع( گردد. ولى در هنگام كندن قبر، سنگ بزرگى نمايان شد كه كندن آن، غيرممكن بود. اما در روبروى قبر هارون، كندن قبر با مشكلى مواجه نبود. بدين جهت، قبرى براى امام رضا)ع( در پيش روى قبر هارون كندند و آن حضرت را در آن دفن نمودند. هم اكنون، مرقد مطهر و منور امام رضا)ع(، قبله قبر هارونالرشيد است. گفتنى است كه در ظاهر امر، غسل و كفن و نماز بر بدن امام رضا)ع( به دستور مأمون انجام گرفت، ولى در واقع و عالم معنى، بدن امام معصوم)ع( را بايد امام معصوم ديگرى غسل و كفن نمايد. به همين جهت، روايات فراوانى وارد شدهاست كه امام محمد تقى)ع( از مدينه )با كرامت و قدرت الهى( به خراسان رفت و بدن شريف پدرش امام رضا)ع( را غسل و كفن نمود و بر وى نماز به جاى آورد. درباره تاريخ شهادت امام رضا)ع(، اكثر مورخان، صفر سال 203 قمرى را ذكر كردهاند ولى از اين كه در چه روزى از اين ماه بود، اتفاق نظر ندارند. برخى از آنان، آخرين روز از ماه صفر و برخى ديگر، روزهاى ديگرى را بيان كردهاند.(9) هم چنين برخى از آنان، شهادت آن حضرت را در 23 ذىقعده سال 203 قمرى مىدانند.(10) جانشين امام رضا)ع(، فرزندش امام محمد تقى)ع( بود كه به عنوان نهمين امام معصوم، رهبرى شيعيان را بر عهده گرفت. 1- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلامالورى(، ص 423؛ منتهىالآمال (شيخ عباس قمي)، ج2، ص 256 و بحارالانوار (علامه مجلسي)، ج49، ص 2 2- كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج3، ص 70 3- الارشاد (شيخ مفيد)، ص 602 4- اين شهر، هم اكنون در كشور تركمنستان واقع شده است. 5- الارشاد، ص 600 6- همان، ص 605 و زندگانى چهاده معصوم)ع( )ترجمه اعلامالورى(، ص 445 7- تاريخ ابنخلدون، ج2، ص 383 8- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلامالورى(، ص 452 و الارشاد، ص 611 9- همان، ص 426؛ منتهىالآمال، ج2، ص 312 و الارشاد؛ ص 591؛ بحارالانوار، ج49، ص 2 و 292 و كشفالغمه، ج3، ص 150 10- وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 97
آداب دعا کردن
حضرت امام زین العابدین علیه السلام : پروردگار! مقام مرا در میان مردم بالا مبر مگر آن كه به همان اندازه ، مقامم را نزد خودم پایین آور.(صحیفه سجادیه دعای مكارم الاخلاق)
اگر میخواهید از این دعاها نتیجه بگیرید چند نکته را رعایت کنید :
معصوم میفرماید « اِحفِظ آدابَ الدُّعاء فَاِن لَم تأَتِ بِشَرطِ الدُّعاء فَلا تنَنتَظِرُ الاِجابَة »
یعنی آداب دعا را محافظت کن و الا منتظر اجابت دعا نباش.
همیشه شاکر خدا باشید چون شکر نعمت ، نعمتت افزون کند . کفر نعمت از کَفَت بیرون کند
بیم و امیدتان به خدا باشد نه غیر خدا ، در غیر اینصورت به نتیجه نمیرسید و خسر الدنیا و الاخرة میشوید
خداوند در حدیث قدسی چنین فرموده است : بِعِزَّتی و جلالی و ارتفاعی علی عرشی لَاُقَطِّعَنَّ اَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ بِغَیری و لَاَکسُوَنَّهُ ثوبَ المَذِلَّة
قسم به عزت و جلالم و بلند مرتبگی ام بر عرش ، به یقین قطع میکنم امید کسی را که به غیر من امید بسته و قطعا بر او لباس ذلت می پوشانم
و در حدیث قدسی دیگر نقل از امام صادق(ع) فرموده است :
آیا بنده من در سختی ها و گرفتاریها غیر مرا می طلبد در حالی که گرفتاریها به دست من است. و آیا به غیر من امیدوار است و در اندیشه خود در خانه غیر مرا میکوبد با آنکه کلید درهای بسته نزد من است ودر خانه من به روی کسی که مرا بخواند باز است.
با توسل به معصومین علیهم السلام از خدا طلب حاجت کنید همانطور که در امور دنیایی وقتی کار شما دست دیگری هست سعی میکنید با یک آشنا و پارتی سراغ آن شخص بروید
به کسی ظلم نکنید بخصوص والدین ، چون دل شکسته آنها موجب گرفتاری برای شما میشود
از لقمه حرام پرهیز کنید چرا که کمترین لقمه حرامی در زندگی شما مشکلات عدیده بوجود می آورد.
خداوند می فرماید:
شش چیز در شش جا آفریدم ولی بندگان آن را در جای دیگری جستجو میکنند
1- راحتی را در آخرت اما در دنیا جستجو میکند
2- عزت در عبادت اما در پست و مقام جستجو میکند
2- بی نیازی در قناعت اما در ثروت جستجو می کند
3- اجابت دعا در لقمه حلال اما در ورد و طلسم جستجو میکند
4- لذت زندگی در احسان به پدر و مادر است اما آنرا فراموش کرده اند
5- کسب علم در گرسنگی است اما با شکم سیر جستجو می کند
سخنان آیت اله خامنه ای مدظله العالی به مناسبت نهم دی ما 1388
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت حماسه نهم دی، اراده خداوند متعال و ایمان به توفیق الهی را عامل اصلی هدایت قلبها و دلهای ملت ایران برای حضور در عرصه های مختلف برشمردند و خاطرنشان کردند: حضور عظیم و خروشان مردمی در 9 دی 88 ، تجلّی بارزی از هویت و ماهیت انقلاب یعنی روح دیانت حاکم بر دلهای مردم بود.
ایشان در تبیین حقیقت حماسه نهم دی به دو عنصر “حضور گسترده مردمی” و ” ایمان دینی مردم ” اشاره کردند و خاطر نشان کردند: نهم دی 88، حادثه کوچکی نیست بلکه آن حرکت عظیم و ماندگار مردمی، شبیه حرکت بزرگ ملت در روزهای اول انقلاب است و باید تلاش شود در سالگرد این حماسه، حرف اصلی ملت ایران، یعنی حرکت در سایه دین و تحقق وعده های الهی تبیین شود. حضرت آیت الله خامنه ای در تشریح اولین عنصر یعنی اهمیت حضور گسترده مردم در صحنه های مختلف افزودند: هنر اصلی امام خمینی(ره)، وارد کردن مردم به صحنه بود و در هرجایی که مردم با شجاعت، بصیرت و عمل متناسب با ایمان خود، وارد میدان شدند تمام مشکلات، و بزرگترین موانع در مقابل اراده مردم از بین می رود. رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: در هر نقطه ای از جهان چنانچه مردم با هدف و شعار مشخص و ایمان و عمل متناسب، به عرصه بیایند هیچ عاملی قادر به مقاومت نیست و این یک نسخه کلی برای تمام ملتهاست، که امام خمینی (ره) به آن عمل کرد و ملت ایران هم با اعتماد به امام راحل عظیم الشان، آن را بصورت عملی اثبات کرد. رهبر انقلاب اسلامی همچنین در تبیین ایمان دینی مردم، به عنوان دومین عنصر اهمیت حادثه ماندگار نهم دی افزودند: آن معجزه گری که همه مردم را بسیج کرده، به صحنه می آورد و با وجود همه سختی ها آنان را در صحنه نگه می دارد، ایمان قلبی و دینی است چرا که بر اساس ایمان دینی، شما در هر شرایطی پیروز خواهید بود و شکست معنایی ندارد. رهبر انقلاب اسلامی، حماسه نهم دی را از این منظر کاملاً شبیه صدر اسلام و همچنین روزهای پیروزی انقلاب دانستند و خاطرنشان کردند: در این روز، مردم براساس وظیفه دینی خود به میدان آمدند تا نشان دهند بر خلاف تبلیغات فتنه گران، مردم ایران ضمن پایبندی به نظام جمهوری اسلامی از عزم و اراده دینی استوار برخوردارند. حضرت آیت الله خامنه ای با یادآوری وقایع تلخ فتنه 88 افزودند: این فتنه، صرفا منحصر به حضور عده ای افراد در خیابانها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد. رهبر انقلاب اسلامی به نقش عاشورای حسینی و محرم، در تحقق حماسه نهم دی هم اشاره کردند و افزودند: همانگونه که در ابتدای انقلاب، محرم به کمک این مردم آمد و امام خمینی (ره) فرمود؛ خون بر شمشیر پیروز است، در قضایای 9 دی هم، عاشورا به کمک ملت آمد و حماسه بزرگ و ماندگاری را خلق کرد. ایشان بر ضرورت پاسداشت این حماسه بزرگ تأکید کردند و دو توصیه نیز به دست اندرکاران ستاد بزرگداشت نهم دی داشتند: اولاً در بزرگداشت نهم دی جنبه های شعاری غلبه پیدا نکند و ثانیاً به عمق شعارها که حرف اصلی ملت ایران بود، توجه شود. در ابتدای این دیدار آیت الله جنتی رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی با اشاره به عملکرد 32 ساله این شورا در هماهنگی مراسمهای بزرگ و گسترده مردمی گفت: حماسه مردم در 9 دی 88 بسیار فراتر از پیش بینی ها بود و ضد انقلاب را به کلی مأیوس کرد. |
صفات متقین از نظر حضرت علی (ع)
همّام- يكى از اصحاب پرهيزكار امير المؤمنين- از ايشان درخواست كرد كه متّقين را براى او توصيف نمايند. حضرتش از اين امر طفره رفت. لكن همّام اصرار بسيار نمود، تا آنكه حضرت لب به سخن گشود. و به نظر من، اين خطبه، همچون آئينهايست پيش روى مؤمنين، تا خود را با معيارهاى متّقين مقايسه كنند.
خطبه، با ذكر مقدّمه كوتاهى پيرامون استغناء حق تعالى از آفرينش خلق، و اين كه نه معصيت هيچ بندهاى براى خداوند ضرر دارد، و نه طاعت هيچكس منفعتى براى حق تعالى مىآورد، آغاز مىشود. سپس خطبه چنين ادامه مىيابد: «فالمتّقون فيها هم أهل الفضائل». تعبير خاص حضرت (هم أهل الفضائل) می رساند كه فقط آنهائى داراى فضيلت اند كه متّقى باشند. در بينش اسلامى اساس فضيلت و برترى، تقوى است: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ. نه نژاد ونه زبان و نه قوميّت، هيچيك ملاك برترى نيست. در نماز هم ما نمىگوئيم السّلام علينا و على ايرانيها بلكه مىگوئيم السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين.
«منطقهم الصّواب». پيامبر اكرم (ص) فرمود: «لسانك سبع إن أطلقته أكلتك» زبان تو درنده است، اگر اين زبان درنده را آزاد و رها كنى ترا مىبلعد. و باز از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: «لا بشىء أحقّ بطول السّجن من اللّسان»: هيچ چيز براى زندانى شدن (و براى طولانىتر شدن زندانش) شايستهتر از زبان نيست.
«و ملبسهم الاقتصاد» لباس و پوشش ميانه روانه را، ما در سيره پيامبر اكرم (ص) و أئمه هدى بروشنى مىيابيم. در حديث است كه: «كان رسول اللّه (ص) يلبس اللّيّن تارة و الخشن أخرى» پيامبر اكرم گاه لباس نرم مىپوشيدند، و گاه لباس خشن. نه هميشه لباس نرم مىپوشيدند و نه هميشه لباس خشن. زيرا اگر هميشه انسان مقيّد به لباس نرم باشد نشانه راحت طلبى و ناز پروردگى اوست، و اگر هميشه هم لباس خشن بپوشد ممكن است نشانه شهرت طلبى و ريا باشد. قال على (ع): اللبس ما لا تشتهر.
بهر حال «ملبس اقتصاد»- آن گونه كه از سيره معصومين (ع) فهميده مىشود- استفاده از پوشاك است بعنوان «آلت»، بگونهاى كه اين آلت و وسيله، فرد را از «هدف» و غايت متعالى خويش منصرف و منحرف نكند. خواه لباس نرم و خواه لباس خشن، هيچكدام براى انسان هدف و بت نشود. و حتى اين اصل اختصاصى به لباس ندارد، در ساير لوازم زندگى نيز چنين است. مركب پيامبر اكرم گاه «براق» است و گاه «حمار».
«و مشيهم التّواضع»: انسان متّقى در سادهترين امور خود نيز دقّت نظر دارد.
حتّى راه رفتن و مشى انسان متّقى، همراه با تواضع و متانت است. (حال راه رفتن بمعناى پياده روى باشد و يا بمعناى موتور سوارى و ماشين سوارى، بهر حال فرقى نمىكند).
قرآن كريم نيز در نصايح لقمان به فرزند، بعنوان پندى از سلسله حكمتهاى الهى لقمان، مىفرمايد: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ. لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ» . ملاحظه مىشود كه حتى راه رفتن انسان چنانچه از سر تكبّر و نخوت باشد، مورد خشم پروردگار است. و هم چنين در جاى ديگر مىفرمايد: «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا. كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً» كه گوئى در اين آيات، خطاب قرآن كريم به كسانى است كه از سر تكبّر پاى بر زمين مىكوبند و گردن فرازانه راه مىروند.
مىفرمايد: اى انسان متكبّر، اين چنين پاى بر زمين نكوب كه تو آن قدر ضعيفى كه هرگز نمىتوانى زمين را با پاى كوفتن خود سوراخ كنى. و هر قدر كه گردن برافرازى نمىتوانى از كوههاى سر بفلك كشيده بالاتر روى.
قرآن كريم باز در جاى ديگر ضمن تشريح صفات بندگان شايسته خدا (عباد الرّحمن) مىفرمايد: «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» «غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه عليهم» از ديگر صفات متّقين، اين كه چون نگاهشان به چيز حرامى مىافتد، چشمان خويش را از آن بر مىگردانند.
امام صادق (ع) در حديثى پيرامون چشمهاى مؤمنين در قيامت فرمودند: «كلّ عين باكية يوم القيمة إلّا ثلاثة أعين» تمام چشمها در قيامت گرياناند بجز سه چشم: عين غضّت عن محارم اللّه»، اول، چشمى كه از محارم خداوند اجتناب كند. و عين سهرت في طاعة اللّه، دوم، چشمى كه در اطاعت خدا و براى رضاى او بيدارى بكشد. و عين بكت في جوف الليّل، سوم، چشمى كه از خوف خدا در دل شبها مىگريد.
«وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم» از ديگر مشخصههاى متّقين، آن است كه گوشهاى خود را به هر سخن و صوت لغو و مضرّى نمىسپارند، بلكه آنرا وقف سخنان آموزنده، و علومى كه نافع آنها باشد، مىكنند. از امير المؤمنين (ع) در روايت آمده است: «الفكر في غير الحكمة هوس» حتى تفكّر كردن هم در امورى كه مفيد و مطابق با حكمت نيست، نوعى هوس است. و قرآن كريم نيز از كسانى كه علومى غير نافع و لغو را فرا مىگيرند انتقاد مىكند . «و متّقى مقيّد است كه بر اساس نيازهاى فردى و جمعى مورد قبول مكتبش، رشته علمى و تحصيلى خود را تعيين كند. و در كلمات منقول از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه حضرتش مىفرمود: اللّهم إنّي أعوذ بك من علم لا ينفع» خدايا، بتو پناه مىبرم از علمى كه بىفايده باشد. براى روشن شدن اين كه علم نافع چه خصوصياتى و چه تقسيماتى دارد، روايتى را از امام كاظم (ع) نقل می كنيم كه فرمودند: ريشه هاى علم نافع چهار تاست.
اول- أن تعرف ربّك: علمى كه به تو كمك كند تا پروردگارت را بهتر بشناسى.
دوم- أن تعرف ما صنع بك: علمى كه به تو بصيرت و بينائى كافى عطا كند، تا بتوانى قدرت نمائى حق تعالى را در آفرينش خود ملاحظه كنى. و لذا از امام صادق (ع) نقل شده است: «از لوازم توحيد و خداشناسى كامل، آگاهى از علم تشريح و اندام شناسى است». بخصوص چنانچه انسان در خصوصيّات روحى و روانى و عصبى خويش مطالعه نمايد، با صناعات بسيار بديعى مواجه مىگردد.
سوم- أن تعرف ما أراد منك: از جمله علم نافع آنست كه بكمك آن بتوانى فلسفه آفرينش خويش را بفهمى. و بدانى كه پروردگارت ترا براى چه هدفى آفريده است، تا با شناخت هدف خلقت خويش، تنها طريق عبوديّت حق تعالى را بپيمائى.
چهارم- أن تعرف ما يخرجك من دينك: از جمله علم نافع آنست كه بدانى چه عواملى ترا از دينت خارج مىكند و باعث گمراهى و فساد تو مىشود.
پس مادامى كه علم و دانش، حد اقل يكى از اين فوائد را براى انسان بدنبالنداشته باشد، علم نافعى نيست كه مورد تأئيد امام كاظم (ع) باشد: اول- خدا شناسى. دوم- انسان شناسى. سوم- خط شناسى. چهارم- گناه شناسى.
شرح کوتاهی بر زیارت اربعین امام حسین (ع)
روز بیستم ماه صفر، روز اربعین و به قول شیخین - شیخ مفید و شیخ طوسی- بازگشت اهل حرم امام حسین علیه السلام از شام به مدینه، و روز ورود اولین زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاری به کربلا، جهت زیارت امام حسین علیه السلام است . زیارت آن حضرت در این روز مستحب است. که به فرموده امام حسن عسکری علیه السلام از نشانه های مؤمن است.
قال العسکری علیه السلام:
“علامات المؤمنین خمس : صلاةُ الاحدی و الخمسین و زیارةُ الاربعین والتـَختم فی الیَمین و تـَعفیرُ الجـَبین و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحیم."(1)
از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که فرمودند:
علامات مؤمن پنج چیز است:
1- اقامه پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز.
2- زیارت اربعین.
3- انگشتر به دست راست کردن.
4- جبین را در سجده بر خاک گذاشتن.
5- در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.
شیخ طوسی در تهذیب و مصباح ، زیارت مخصوصه روز اربعین را از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است. بررسی زیارت اربعین امام حسین(علیه السلام)
فراز اول:
سلام های توصیفی
- السلامُ علی وَلیِّ الله و حبیبه؛ سلام بر ولی و حبیب - دوست - خدا.
- السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبه؛ سلام و درود بر خلیل و گزیده خدا.
- السلامُ علی صَفیِّ اللهِ و ابن ِ صَفیّـه؛ درود بر برگزیده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
- السلامُ علی الحُسین ِ المظلوم الشهید؛ درود بر حسین مظلوم شهید.
- السلامُ علی اسیرِ الکربات و قـَتیلِ العـَبرات؛ سلام بر کسی که اسیر و گرفتار بلایا و اندوه ها شد و کشته برای اشک ها.
در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد . برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم(علیه السلام) با عنوان خلیل الله ، حضرت موسی(علیه السلام) با عنوان کلیم الله ، حضرت عیسی(علیه السلام) با عنوان کلمة الله ، حضرت نوح(علیه السلام) با عنوان نبی الله ،حضرت آدم(علیه السلام) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) با عنوان حبیب الله مطرح هستند.
با توجه به این نکته که پیامبر اکرم (ص) دارای تمام امتیازات و شئون انبیای پیشین بوده و ائمه هدی بر اساس حدیث منزلت (قال رسول الله (ص) : َ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي - يعنى يا على تو از براى من نظير هارون هستى براى موسى، (با اين تفاوت كه) بعد از من پيغمبرى نخواهد آمد )تمام شئون پیامبر (ص) را جز مرتبه نبوت دارا می باشند ،در سلام های اول زیارت امام حسین را با این القاب مخاطب قرار می دهیم .
برای سلام معانی مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام می بریم.
1- سلام، یکی از نام های خدای عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.
2- سلام به معنای تسلیم.
3- سلام به معنای سلامتی.
به مناسبت تولد حضرت عیسی مسیح
عیسی مسیح كیست؟ |
|
چرا عیسی پسر «نخستزاده» خدا نامیده شده است؟ (۱) | |
چرا او «كلمه» نامیده شده است؟ (۱) | |
چرا عیسی به صورت انسان به زمین آمد؟ (۲-۴) | |
چرا عیسی معجزه انجام میداد؟ (۵) | |
عیسی در آینده نزدیك چه خواهد كرد؟ (۶) |
۱. عیسی پیش از اینكه به زمین بیاید، به صورت شخصی روحی در آسمان زندگی میكرد. او اولین مخلوق خدا بود و از این رو، پسر «نخستزاده» خدا نامیده میشود. (كولسیان ۱:۱۵؛ مكاشفه ۳:۱۴) عیسی، تنها پسری است كه خدا بدست خود خلق كرد. یَهُوَه از عیسی، قبل از اینكه به زمین بیاید، به عنوان «معمار» خود در خلقت همه چیزهای دیگر در آسمان و بر روی زمین استفاده كرد. (امثال ۸:۲۲-۳۱؛ كولسیان ۱:۱۶، ۱۷) خدا همچنین، از او به عنوان سخنگوی اصلی خود استفاده كرد. به این دلیل، عیسی «كلمه» نامیده میشود. — یوحنا ۱:۱-۳؛ مكاشفه ۱۹:۱۳.
۲. خدا با منتقل كردن حیات پسرش به رَحِم مریم، او را به زمین فرستاد. از این رو، عیسی پدر بشری نداشت. به این دلیل، او هیچ گناه یا ناكاملیی به ارث نبرده بود. خدا عیسی را به سه دلیل به زمین فرستاد: (۱) حقیقت را درباره خدا به ما آموزش دهد (یوحنا ۱۸:۳۷)، (۲) كمال خود را حفظ كند، تا سرمشقی از خود برای ما بر جای بگذارد كه از آن پیروی كنیم (۱ پطرس ۲:۲۱)، و (۳) زندگی خود را به منظور رهایی ما از گناه و مرگ قربانی كند. چرا این عمل ضروری بود؟ — متی ۲۰:۲۸.
۳. اولین انسان، یعنی آدم، با نافرمانی از دستور خدا، مرتكب عملی شد كه كتاب مقدس، آن را «گناه» مینامد. بنابراین، خدا او را به مرگ محكوم كرد. (پیدایش ۳:۱۷-۱۹) آدم، دیگر به حد معیارهای خدا نمیرسید، بنابراین، دیگر كامل نبود. او بتدریج پیر شد و مرد. آدم، گناه را به همه فرزندان خود انتقال داد. به همین دلیل است كه ما نیز پیر و بیمار میشویم و میمیریم. بشر چگونه میتوانست نجات یابد؟ — رومیان ۳:۲۳؛ ۵:۱۲.
۴. عیسی درست مثل آدم یك انسان كامل بود. ولی عیسی برخلاف آدم، حتی در مواقع سختترین آزمایشات، كاملاً مطیع خدا بود. بنابراین، او میتوانست زندگی كامل انسانی خود را به منظور پرداختن برای گناه آدم، قربانی كند. این، همان چیزی است كه كتاب مقدس آن را «قربانی» مینامد. از این رو، فرزندان آدم میتوانستند از محكومیت مرگ رها شوند. همه كسانی كه به عیسی ایمان میآورند، میتوانند این امكان را داشته باشند كه گناهانشان بخشیده شود و زندگی ابدی دریافت كنند. — ۱ تیموتاؤس ۲:۵، ۶؛ یوحنا ۳:۱۶؛ رومیان ۵:۱۸، ۱۹.
|
|||
خدمت عیسی شامل تعلیم، انجام معجزات و حتی دادن زندگی خود برای ما بود |
۵. وقتی عیسی روی زمین بود، مریضان را شفا داد، به گرسنگان غذا داد و توفانها را آرام كرد. او حتی مردگان را برخیزاند. چرا عیسی معجزه انجام میداد؟ (۱) او دلش برای مردمی كه رنج میكشیدند، میسوخت و میخواست به آنان كمك كند. (۲) معجزات او ثابت كردند كه او پسر خدا است. (۳) آن معجزات، نمایانگر اعمالی بودند كه او موقع حكومت خود به عنوان پادشاه بر روی زمین، برای انسانهای مطیع انجام خواهد داد. — متی ۱۴:۱۴؛ مرقس ۲:۱۰-۱۲؛ یوحنا ۵:۲۷، ۲۸.
۶. عیسی مرد و سپس خدا او را به صورت مخلوقی روحی رستاخیز داد و او به آسمان بازگشت. (۱ پطرس ۳:۱۸) از آن موقع به بعد، خدا او را پادشاه كرده است. بزودی عیسی این سیاره را از هر شرارت و رنجی پاك خواهد كرد. — مزمور ۳۷:۹-۱۱؛ امثال ۲:۲۱، ۲۲.