کدام رابطه؟
برای شناخت زشتی و زیبایی چهره و لباسمان به «آینه»نگاه می کنیم.
زیبایی و زشتی اخلاق و خصلت ها و عمل های خود را در کدام آینه بنگریم؟
رابطه ما با خودمان،رابطه یک تاجر است با سرمایه اش،رابطه یک کشاورز با زمین و زراعتش،رابطه یک باغبان با گل ها و درخت
هایش،رابطه یک دانش آموز با درس ها و نمره ها و کارنامه اش.
آیا سود می بریم یا زیان؟گل می پروریم یا خار؟
می روییم یا می پژمریم؟
کارنامه ما «قبولی»است یا «رد»؟
آثار و برکات سوره حجرات
1) درامان یافتن از ترس و باز شدن درهای خیرات
از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است: هر كس سوره حجرات را بنویسد و با خود همراه داشته باشد و در
جنگ و نزاعی شركت كند از آنچه می ترسد در امان خواهد ماند و خداوند با دستان او درهای خیرات و خوبی ها را می گشاید.
2) درامان ماندن از صرع
امام صادق علیه السلام فرمودند: هر كس سوره حجرات را بنویسد و با خود همراه داشته باشد اگر بیماری صرع داشته باشد
بهبود یافته و از شر شیطان در امان می ماند و دوباره به سوی او باز نمی گردد و از هر عامل خوف و ترسی در امان می ماند…
3) جهت زیاد شدن شیر زن شیرده و مصون ماندن طفل از خطرات
امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر زنی كه شیرش كم است از آب نوشته آن (سوره حجرات) بنوشد شیرش زیاد می شود و
اگر زن باردار از آن بنوشد فرزند در شكم او حفظ می شود و خود زن از هر امر خوف آور و ترساننده ای به اذن خداوند محفوظ
می ماند.
سربازان مارا جارو کردند
خاطره ای از شهید سپهبد صیاد شیرازی:
به آخر جنگ که رسیده بودیم، چند روز قبل از عملیات مرصاد، دشمن سوءاستفاده کرد و در حالی که تازه قطعنامه 598
شورای امنیت را پذیرفته بودیم، عراقیها سوءاستفاده کردند و ریختند از 14 محور در غرب کشور، آنهایی که با جغرافیا آشنا
هستند از تنگ توشابه، بعد پاسگاه هدایت، پاسگاه خسروی، تنگ آب کهنه، تنگ آب نو، نفت شهر، خود سومار، سرنی بیاد به
طرف مهران و تا خود مهران حدود 14 محور دشمن آمد حمله کرد و رزمندگان ما را دور زد. ما 40، 50 هزار تا اسیر از آنها
داشتیم آنها اسیر از ما کم داشتند یک دفعه تعداد بسیار زیادی اسیر گرفت. خیلی وحشتناک بود. از سوی دیگر دلهای ما را
غم گرفته بود، امام هم فرموده بود نجنگید، دیگر تمام شد، من در خانه بودم که ساعت 8:30 شب از ستاد کل به من زنگ زدند
و گفتند که دشمن از سرپل ذهاب و گردنه پاتاق با سرعت جلو میآید، من گفتم خدایا کدام دشمن از یک محور سرش را
انداخته پایین میاید! این چه جور دشمنی است؟! گفت: ما نمیدانیم، گفت رسیدهاند به کرند و آنجا را هم گرفتند. بعد هم
حرکت کرده به سمت اسلام آباد غرب، بعد هم کرمانشاه و همین طور دارد جلو میآید!
این چه دشمنی است؟ ما همچنین دشمنی ندیده بودیم که اینطور از یک جاده سرش را بیندازد پایین و بیاید جلو! گفتند به هر
صورت ما نمیرسیم. گفتم: خب حالا شما چه میخواهید؟ گفتند: شما بیایید برویم منطقه. حواسمان پرت شده بود که این
دشمن چیست؟ گفتم: فقط به هواپیما بگویید آماده باشد که با هواپیما برویم به طرف کرمانشاه. هواپیما را آماده کردند.
ساعت 10:30 دقیقه به کرمانشاه رسیدیم. در کرمانشاه حالت فوق العادهای بود، مردم از شدت وحشت بیرون از شهر ریخته
بودند! جاده کرمانشاه- تاق بستان که تقریباً حالت بلوار دارد، پر از جمعیت بود. ساعت 1:30 شب پاسدارها آمدند وگفتند که ما
در اسلام آباد بودیم که دیدیم منافقین آمدند. تازه فهمیدم که اینها منافقین هستند که کرند و اسلام آباد غرب را گرفتند. یک
پادگانی در اسلام آباد بود که ارتشیها آنجا نبودند. منافقین آمده بودند و پادگان ارتش را گرفتند. فرمانده پادگان که سرهنگ
بود، مقاومت کرده بود، همانجا اعدامش کرده بودند. منافقین میخواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلام آباد تا
کرمانشاه با هروسیلهای که داشتند از تراکتور و ماشین آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی اینها
را گرفت، خود مردم بودند.
وضوی بی نماز
موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز
عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا
درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم. اما فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بماند و از چادرها مراقبت کند.
بمان بعداً می برمت!» عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمکم!»
وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: « ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده
ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد.
رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید.
فکری شد که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. وسوسه رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در
حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت. اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز
کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد. پوتین هایش را کند و رفت تو.
فرمانده صدایش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟»
عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!» فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی
را؟» عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند
ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می
مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!»
فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شان را گرفته بودند و سرخ و
سفید می شدند. یک هو فرمانده زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم.» عباس شادمان پرید هوا و
بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری ماند تو خط مقدم نماز شکر می خوانم تا بدهکار
نباشم!» بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودند و فریاد زد: «سلامتی خدای
مهربان صلوات!»
جوهر اصلی و بدلی
پیروان آرایش و تجمل،ویترین مد و بوتیک تماشای دیگرانند.
فاقدان کمال سیرت،می کوشند جمال صورت را به تمایش عمومی بگذارند و احساس کمبود شخصیت را جبران کنند.
کسی که جواهر اصلی دارد،به بدلی رو نمی آورد.
دریغ بر کسی که قیمت خود را در چند قطعه طلا یا چند دست لباس بداند.
پنج علامت مومن
حضرت امام سجاد (ع) فرمود مومن دارای پنج علامت است :
1- ورع در خلوت
2- صبر در معصیت
3-بردباری در هنگام غضب
4- صدقه با کمی در آمد
5- راستگویی هنگام خوف
(خصال ج 1 ص 269 - بحار الانوار ج 64 ص 293)
پنج صفت از زشت ترین صفات
پیامبر اکرم (ص) رو به اصحاب کرد و فرمود :آیا می خواهید شما را به تنبل ترین و دزد ترین و بخیل ترین و جفا کار ترین و عاجزترین انسان ها آگاه بسازم ؟!
عرض کردند : آری ای رسول خدا! حضرت فرمود:
الف) تنبل ترین انسان ،بنده سالم و بیکاری است که در عین حال با زبان و لب ، ذکر خدا نمی گوید.
ب) بخیل ترین انسان ، کسی است که از نزد مسلمانی عبور کند و به او سلام نکند.
ج)جفا کارترین و بی مهر ترین انسان کسی است که در نزد او یادی از من بشود ولی صلوات نفرستد.
د)دزد ترین انسان ، کسی است که از نمازش بدوزد ، نمازش مثل کهنه کثیف به صورتش زده می شود.
ه) و عاجزترین انسان کسی است که از دعا کردن عاجز باشد.
(مستدرک الوسائل ج3 ص38- بحار الانوار ج81 ص 257)