نکات ناب از آیت اله بهجت رحمت اله علیه
از آیت اله بهجت سوال شد چه کنیم تا نماز صبحمان قضا نشود؟ در پاسخ فرمودند: کسی که باقی نمازهایش را در اول وقت بخواند خدا او را برای نماز صبح بیدار خواهد کرد.
به آیت اله بهجت گفتند: کتابی در زمینه اخلاق معرفی کنید. فرمودند: لازم نیست یک کتاب باشد یک جمله کافی است که بدانی ]خدا می بیند…[
از ایشان نقل شده که یک چیزی به شما بگویم که هر جا بروید این است و جز این نیست. بروید گناه نکنید، به آنچه می دانید عمل کنید و معلومات را زیر پا نگذارید. این تمام عرفان است…
همچنین فرموده اند: اگر کسی طالب معرفت باشد و در طلب جدیت و خلوص داشته باشد در و دیوار به اذن ا… معلمش خواهد بود وگرنه سخن پیامبر«ص» هم در او اثر نخواهد کرد چنانکه در ابوجهل اثر نکرد.
آیت اله بهجت فرمودند: هرکس در بین الطلوعین یعنی بین فجر کاذب و فجر صادق (5 دقیقه قبل از اذان صبح تا 5 دقیقه بعد از اذان صبح) این ذکر را بگوید هر حاجتی داشته باشد
برآورده می شود ولو اگر تشرف به خدمت امام زمان باشد.
(چهارده صلوات+ چهل مرتبه یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنی+ چهارده صلوات)
در سخنان ایشان آمده که هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد. ای کاش من هم مثل او به خدایم ایمان داشتم.
ایشان فرمودند برای دوری از ریا «لا حول و لا قوه الا بالله» زیاد بگویید.
برای درمان عصبانیت صلوات بفرستید.
برای تمرکز فکر «لا اله الا الله» زیاد بگویید و اگر می خواهید در کارتان گره نیفتد و موفق شوید تا می توانید استغفار کنید اگر اثر نکرد من جوابگویش هستم.
فانوس راه
در روایت ها خوانده بودیم که در روز عاشورا، هرچه یاران امام حسین(ع) به شهادت نزدیکتر می شدند حالتشان فرق می کرد و چهره ها گل می انداخت ما هم هرچه به عملیات نزدیکتر می شدیم حالت بچه ها تغییر می کرد. انگار پرنده شهادت بالای سرشان بود و وقت، وقت صید پرنده خدایی شدن بود وقتی بعدها به کسانی که در ساحل دشمن در خون خود غلتیدند، فکر کردم و اعمالشان را به خاطر آوردم همه چیز را کشف کردم. یکی از بچه های گردان غواص، محمد کاظمی نام داشت او یک پهلوان واقعی بود بچه ها اسمش را گذاشته بودند یدک کش گروهان، هیکل گنده ای داشت و پاهای بزرگی که باید بزرگترین فین غواصی را می پوشید، وقتی جلوی طناب گروهان قرار می گرفت اگر کسی هم فین نمی زد همه را دنبال خودش می کشید.شب عملیات وارد اروند شدیم. دنیای آب بود جلو رویمان. موج غواص ها را بالا می برد و می کشید زیر آب. زمزمه یا زهرا«س» یک لحظه قطع نمی شد فین می زدیم اما پیش نمی رفتیم. کاظمی جلوی ستون بود و همه مان را می کشید و می برد سمت ساحل رو به رو. آنقدر آب خوردیم و فین زدیم تا کشتی طوفان زده مان رسید به ساحل نجات. کنار ساحل دشمن از آب بالا آمدیم. جلوی رویمان کوهی از سیم خاردار بود هنوز درست جاگیر نشده بودیم که عراقی ها شروع کردند به تیراندازی. همه خوابیدیم پشت سیم خاردارها تا بچه های تخریب چی از وسط سیم خاردارها راه باز کنند و بگذریم.
تیربارها امان نمی دادند و همه مانده بودند چه باید کرد که وسط آن هیاهو و تیراندازی، کاظمی به پا خاست یکی دونفر دست بردند تا او را بنشانند که رفت جلو و خودش را انداخت روی سیم خاردارها. بعد با صدایی دردآلود فریاد کشید: زود باشید… پا روی من بگذارید و رد شوید.
باور کردنی نبود اما همه آن اتفاقات را به چشم خود دیدیم شاگرد خمینی و فرزند زهرا«س» این چنین راه را برای عبور رزمندگان اسلام باز کرد.*
*یادمان شهدای عملیات والفجر 8
بروشور ستاد مرکزی راهیان نور کشور
راز موفقیت رهبر
از مقام معظم رهبری حضرت آیت اله خامنه ای نقل شده که ایشان در مورد رمز موفقیت خود (با تواضع حکیمانه) می فرمایند: بنده اگر در زندگی خود در هر زمینه ای توفیقاتی داشته ام وقتی محاسبه می کنم به نظرم می رسد که این توفیقات باید از یک کار نیکی که من نسبت به یکی از والدینم انجام داده ام باشد. سپس در ادامه خاطره ای را نقل می فرمایند که به نظر ایشان رمز موفقیتشان می تواند حساب شود ایشان می فرمایند: پدرم در سنین پیری به بیماری آب چشم که موجب نابینایی می شود مبتلا شدند. بنده در آن موقع مشغول تحصیل و تدریس بودم از قم مکرراً به مشهد می آمدم و ایشان را به دکتر می بردم و دوباره باز می گشتم تا اینکه در سال 1343 هجری شمسی به ناچار برای معالجه ایشان را به تهران آوردم. اطباء در ابتدا ما را مأیوس کردند گرچه بعد از دو سه سال یک چشم ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هم می دید اما آن زمان مطلقاً نمی توانستند با چشمهایشان جایی را ببینند و باید دستشان را می گرفتیم و این برای من یک غصه بزرگ شده بود زیرا اگر به قم می آمدم ایشان مجبور بود در گوشه ای از خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کاری نبودند و انس و الفتی هم که با من داشتند با دیگر برادارن نداشتند با من به دکتر می رفتند ولی همراه شدن با دیگران و رفتن به دکتر برایشان آسان نبود. وقتی بنده نزد ایشان بودم برایشان کتاب می خواندم و با هم بحث علمی می کردیم و از این رو با من مأنوس بودند به هر حال احساس کردم اگر ایشان را در مشهد تنها رها کنم و به قم برگردم ایشان به یک موجود معطل و از کار افتاده تبدیل می شود که برای خودشان هم بسیار سخت بود و نیز برای من غیرقابل تحمل بود زیرا که من با قم انس داشتم و تصمیم گرفته بودم که تا آخر عمر در قم بمانم.
بر سر دو راهی گیر کرده بودم، این مسأله در ایامی بود که ما برای معالجه پدرم در تهران بودیم روزهای سختی را در حال تردد گذراندم. عصر تابستانی بود که سراغ یکی از بزرگان و دوستانم در چهارراه حسن اباد تهران رفتم او اهل صفا و آدم با معرفتی بود جریان را برایشان تعریف کردم در ضمن گفتم من دنیا و آخرت خودم را در قم می بینم و من باید از دنیا و آخرت خود بگذرم که با پدرم مشهد بروم و در آنجا بمانم! آن بزرگوار تأمل مختصری کرد و فرمود: شما برای خدا از قم دست بکش و به مشهد برو خداوند متعال می تواند دنیا و آخرت تو را از قم به مشهد منتقل کند. من در سخنان ایشان تأمل کردم عجب حرفی است! دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم یعنی کلاً راحت شدم و باحالت بشاش و آسودگی خاطر به منزل آمدم. والدین من که چند روزی بود که مرا ناراحت می دیدند از بشاش بودن من تعجب کردند به آنها گفتم: من تصمیم گرفتم با شما به مشهد بیایم و آنجا بمانم آنها اول باورشان نمی شد ولی به مشهد رفتم و آنجا ماندم و خداوند متعال بعد از آن توفیقات زیادی به ما داد و به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم، اگر بنده در زندگی خود توفیقی داشتم اعتقادم این است که ناشی از همان برونیکی است که به پدر و مادرم انجام داده ام.*
*گلستان نیوز- راهکار نیوز
آش کدو «کشک کدو»
آش کدو یا همان کشک و کدو شهرضایی یک غذای خوشمزه و خوش خوراک است که در فصل سرما بعضی از خانواده ها آن را تهیه می کنند و از خوردن آن لذت می برند.
مواد لازم:
کشک 250 گرم
کدو یک عدد متوسط
پیاز دو عدد بزرگ
نعناع سه قاشق غذاخوری
روغن، زردچوبه، نمک به میزان لازم
برنج3پیمانه
طرز تهیه
کدو را شسته تمیز می کنیم تخمه های آن را خارج کرده و به صورت مکعب های متوسط خرد می کنیم الیاف های اضافی داخل کدو را هم قبلاً در می آوریم بعد آب را که جوش آوردیم کدوها را داخل ظرف ریخته و می گذاریم تا بپزد. برنج را که قبلاً خیس کرده ایم داخل ظرف ریخته و صبر می کنیم تا با کدوها بپزد. پیازها را خرد می کنیم و سرخ کرده و نعناع، نمک، زردچوبه را اضافه می کنیم. بعد از پخته شدن کدوها و برنج، نعناع و پیاز آماده شده و کشک را اضافه می کنیم و صبر می کنیم تا مواد خوب با هم مخلوط شوند و غذا جا بیفتد.
کدو حلوایی
کدو حلوایی میوه یک گیاه علفی است که دارای ساقه های بلند و خزنده و برگهای پهن است. گلهای این گیاه زرد و میوه آن شبیه خربزه و یا خیلی بزرگتر است. نام های دیگر کدوحلوایی در فارسی، کدو تنبل و کدو زمستانی است و در زبان عربی آن را یقطین و قرع کأس می¬گویند. از میوه، پوست، تخم میوه، گل و برگ این گیاه استفاده می کنند و گاهی به صورت پخته، ترشی، مربا، تهیه روغن مورد استفاده قرار می¬دهند. 1
پیامبر (ص) خطاب به امام علی(ع) فرمودند: کدو بخور زیرا هر کسی آن را بخورد، خلق و خوی وی نیکو و رخسارش شاداب می شود، آن خوراک من و پیامبران پیش از من است. (بحارالانوار، ج66، ص299)
طبقه یافته های علمی درباره کدو بیان شده که طبیعت آن سرد و تر است و حاوی آب، پروتئین، چربی، هیدرات کربن، املاح معدنی، سدیم، پتاسیم، کلسیم، منیزیم، آهن، فسفر، گوگرد، کلر، ویتامین A، B1 و B2 و C است.
مصرف آن برای تب های شدید و صفرا مزاجان خوب است ولی برای سودامزاجان مناسب نیست همچنین برای کودکان، پیرمردان و کسانی که معده ضعیف دارند مفید می باشد و قندش برای بیماران دیابتی بی ضرر است. 2
اگر کدوی حلوایی را پخته و بصورت گرم به صورت بمالید و نیم ساعت صبر کنید، رنگ چهره و رخساره باز شده و صورت را براق و زیبا می نماید.3 آب کدوی پخته ادرارآور خوبی است و برای رفع اختلالات کلیه و مثانه مفید است.4
ابن سینا پزشک شهیر اسلامی، کدو را برای رفع سردرد و رفع بیخوابی و درمان خستگی اعصاب مفید دانسته است. خوردن مغز خام تخم کدو به مقدار 35 گرم در روز برای درمان سوزش ادرار، زخم معده، خشونت سینه، اخلاط خونی، خونریزی ریه و تسکین سرفه مفید است. همچنین مغز تخم کدو برای درمان سل، تبهای حاره و تشنگی مفید است.5
سوخته شده پوست کدو برای بند آوردن خون اثر معجزه آسا و بسیار سریع دارد و دو لبه زخم را به هم می چسباند و سوزش و ناراحتی زخم را خیلی زود تسکین می دهد.
1. خواص سبزی های خوراکی، مرتضی نظری، ص161
2. غذا و تغذیه در آموزه های دینی و… ، مصطفی آخوندی، ص108
3. اعجاز خوراکی ها، ص221
4. نسخه های شفابخش، ص276
5. طب الکبیر، ص120
چربی خون بالا
چربی های موجود در خون به دو گروه تری گلیسرید و کلسترول تقسیم می شوند که با بالا رفتن آنها در خون و اختلال در سوخت و ساز چربی در بدن شخص دچار چربی خون می شود. خطرات این افزایش تجمع چربی در دیواره رگها و تنگی آنها می باشد که باعث خطر ابتلا به سکته مغزی، درد قفسه سینه و گرفتگی عروق می شود.
نسخه های گیاهی برای کاهش چربی خون
برای کاهش چربی خون یک گیاه بسیار مفید «سیر» می باشد که علاوه بر کاهش کلسترول و تری گلیسرید خاصیت ضد میکروبی و ویروسی هم دارد و فشار خون و قند خون را کاهش می دهد و خون را رقیق می کند.
«میوه زیتون» و روغن آن هم یک میوه مفید برای کاهش چربی خون می باشد، همچنین عصاره برگ گیاه «مرزه» چربی خون را کاهش می دهد. «تخم شوید» هم که در دارویی به نام «آنتوم» موجود است پایین آورنده چربی خون است.
«دم کرده آویشن» از دیدگاه طب سنتی ایران دفع کننده رطوبت و بلغم از بدن است و کاهنده چربی خون.
«فلفل سیاه» به دلیل داشتن ماده پیرین، تشکیل سلول های
جدید چربی را متوقف می کند و خاصیت ضدچربی دارد.
مرتضی صفوی، متخصص تغذیه گفته است: مصرف «خرفه» به صورت خام یا پخته موجب کاهش چربی خون و رفع التهاب بدن می شود. خرفه تصفیه کننده خون، تب بر، ادرار آور صفراآور، ضداسکوربوت و کمبود ویتامین c، رفع کننده میخچه و دمل و جوش می باشد.
خوردن «آبغوره» ناشتا نیز یک تجویز گیاهی دیگر برای کاهش چربی خون است و بطور کلی اصلاح رژیم غذایی و مصرف میوه جات و سبزیجان متعدد و مختلف و کم کردن مصرف غذاهایی همچون فست فودها، گوشت قرمز، برنج، سرخ کردنی ها، شیرینی جات و خامه و… عامل بسیار خوبی برای بدست آوردن سلامتی و شادابی بدن و کم شدن چربی خون می باشد.
گفته ها و نکته ها
خدا همیشه آنلاینه
کافیه دلت را به روز رسانی کنی.
اون موقع می بینی که در تک تک لحظات کنارت بوده و هست و خواهد بود.
اگر دیدی خط ها شلوغه و حس می کنی جوابی نمیاد از پسورد «یا حسین» استفاده کن.
خدا به این پسورد حساسه و به سرعت نور جواب می ده.
گاهی هم که حس می کنی ارتباط قطع شده، مشکل از مخاطب نیست، دلت ویروس گرفته!
نامگذاری نوزاد
وقتی نوزادی به دنیا می آید بعضی پدر و مادر و اطرافیان به دنبال اسمی می گردند که در فامیل کسی نداشته باشد، کاری به معنا و مفهوم آن هم ندارند فقط فقط جدید باشه همین.
هرچه پسر آورند تا نامگذاری کند اسمشان را گذاشت «علی» علی اکبر، علی اوسط، علی اصغر. علی فقط پدر نبود برایش؛ مسلکش بود، مرامش بود، عشقش بود، دلش می خواست به هر بهانه ای صدا بزند «علی»! ادب که نمی گذاشت پدر را به نام بخواند اما اسم همه پسرهای خانه اش علی بود. تنها اسم که نبود، پدر انگار تقسیم شده بود بین پسرها! یکی یل و پهلوان، یکی عابد و زاهد، یکی هم مظلوم و سر به زیر و یکی از یکی مصمم تر در علی بودن و چه لذتی داشت برای حسین(ع) پدر این همه علی بودن.
سفیر مرگ
اولین موهای سفید که در سر و صورت ظاهر می شود لرزه بر اندام انسانها می اندازد که: داری پیر می شوی!!! آن وقت شروع می کند به مراقبت، تهجد، اما مدتی که گذشت موها زیاد و زیاد و زیادتر می شوند تا آنجا که دیگر موی سیاهی باقی نمی ماند، اما این انسان فراموش می کند که هر کدام از این موها یک سفیر است یک هشدار است که یعنی بیشتر مواظب رفتار و اعمال و نیاتت باش مرگت نزدیک شده.
می خواهم مادر شوم
دفاعیه تمام شد، استاد آمد جلو گفت: می خوای چی کار کنی؟ میری واسه دکتری؟ گفتم: نه استاد! استاد گفت: شما؟ تو که می تونی، تو که… اصلاً بگو ببینم می خوای تو خونه بمونی چیکار کنی؟ گفتم: می خوام مادر بشم! می دونید می خوام قصه بگم، تمرین ریاضی بنویسم، دیکته بگم، لالایی بگم… اصلاً می دونید می خوام تمام این کارهایی که به خاطر درس خوندن ترک کرده بودم را شروع کنم. می خواهم مادر شوم.
جوان به جوان
درب خانه حضرت علی علیه السلام زده شد قنبر غلام حضرت به درب خانه رفت، درب را گشود، دو نفر اجازه ورود خواستند و از آنجائی که در خانه حضرت به روی همه باز بود قنبر به آنها اجازه داخل شدن داد. پدر و پسر جوان به حضرت سلام دادند و میهمان مولایشان شدند حضرت آنها را اکرام و احترام بسیار کرد و در صدر مجلس نشاند و خود روبروی آنها نشست. موقع غذا خوردن رسید سفره آماده شد و حضرت میهمانان خود را بر سر سفره خواند و بعد از به جا آوردن آداب سفره مشغول به غذا خوردن شدند، بعد از صرف غذا بر اساس سنت و استحباب، قنبر ظرف آب و حوله و طشتی آورد تا حضرت و میهمانان دستهایشان را بشویند. مولای متقیان حضرت علی علیه السلام ظرف آب را از غلام گرفته و به سوی مهمانان رفتند، اما مرد میهمان از اینکه حضرت دستان او را بشویند خودداری کرد ولی حضرت به او فرمودند: برادر تو از سر توست از تو جدا نیست می خواهد عهده دار خدمت تو بشود و در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد چرا می خواهی مانع کار ثواب او بشوی؟ حضرت با اصرار از او خواستند تا دستانش را بشوید و فرمودند: من می خواهم به شرف خدمت به برادر مومن نائل گردم مانع کار من مشو. مرد میهمان با حالت شرمندگی حاضر شد که حضرت آب بریزد و او دستهایش را بشوید، حضرت به او فرمودند خجالت نکش و تعارف نکن و کامل و درست دستانت را بشوی. حضرت علی علیه السلام بعد از شستن دست میهمان پسر جوان خود محمدبن حنیفه را صدا زد و فرمود: این ظرف آب را بگیر و بر روی دست این جوان بریز تا دستش را بشوید. اگر پدر این جوان در اینجا نبود و تنها خود او میهمان ما بود من خودم آب بر روی دستش می ریختم تا دستش را بشوید اما خداوند متعال دوست دارد وقتی پدر و پسری هر دو حاضرند بین آنها در احترام و اکرام فرق گذاشته شود. محمد بن حنیفه امر پدر را اطاعت کرد و از جوان خواست تا دستهایش را بشوید و جوان نیز به این امر راضی شد.1
1. بحارالانوار، ج9، ص598 به نقل از داستان راستان، ج2، ص86
قصه های شیرین و خواندنی از پسر جوان، مظفر حاجیان، ص62