چرا نماز می خوانیم****دلایل آن***
دوست داشتن واقعی
اگر ما کسی را دوست داشته باشیم دوست داریم با او حرف بزنیم. کسی که نماز میخواند، خدا را دوست دارد و دلش می خواهد با او حرف بزند. البته نباید تند تند و با عجله با خدا صحبت کرد. باید آرام حرف زد.
انسان اگر کسی را دوست داشته باشد، عجله نمیکند و آرام با او صحبت میکند. بنابراین باید با آرامش نماز خواند. وقتی که شما کسی را واقعاً دوست داشته باشید آن طور رفتار میکنید که او میخواهد. خدای بزرگ ما را خلق کرده است و ما را خیلی زیاد دوست دارد و بسیار بسیار از ما داناتر است از ما خواسته است که به این صورت نماز بخوانیم که او میخواهد. پس ما آن گونه رفتار میکنیم که خدای مهربان می خواهد تا از دست ما راضی وخشنود باشد.
چرا نماز می خوانیم****دلایل آن***
چشمه آب
وقتی که بدن ما کثیف شده است باید آن را با آب بشوئیم تا تمیز شود و آن وقت احساس خوشایندی میکنیم ،چون پاکیزه و تمیز میشویم . روزی پیامبر مهربان اسلام رو به یارانشان کردند و گفتند: (( فرض کنید در جلوی خانهی شما، چشمهای جاری است و شما هر روز پنج بار در آن خود را میشویید. آیا به تن شما آلودگی باقی میماند ؟ ))
یاران گفتند : ((خیر! ))
پیامبر دوباره گفتند : (( بله نمازهای پنجگانه همین اثر را دارند. با پنج نماز در شبانه روز خداوند، بدیها و گناهان را از آدمی میزداید و او را پاکیزه میکند. ))
چرا نماز می خوانیم****دلایل آن***
تشکر از خدا
در اطراف هر کدام از ما آدمهای زیادی هستند که به ما محبت میکنند، مثل بابا، مامان، معلم و خیلیهای دیگه و ما دوست داریم از آنها به خاطر محبتی که به ما میکنند تشکر کنیم. مثل وقتی که میخواهیم از خدای مهربان تشکر کنیم و نماز میخوانیم.
او کسی است که صدها و هزارها نعمت به ما هدیه داده و لحظه به لحظه مواظب و مراقب ماست. تمام کسانی که به ما محبت میکنند هم، خدا به ما هدیه داده است. پس ما با نماز میتوانیم از خدای مهربان به خاطر این همه نعمت و مهربانی که به ما هدیه میکند تنها یک کمی تشکر کنیم.
چرا نماز می خوانیم****دلائل آن***
آرامش دل
تا حالا شده تو خیابون یا توی پارک بچه ای را ببینید که گم شده و به دنبال مادرش می گرده و وقتی که به کمک مردم مادرش را پیدا میکنه در آغوش مادرش میپره و آرام میشه. ما آدمها هم مثل کودک گمشدهای هستیم که در طول زندگی به دنبال کسی یا چیزی می گردیم که با آن آرامش پیدا کنیم. اون چیز نمی تواند پول، مقام، قدرت، زیبائی و….باشد، چون بعضی از آدم اینها را دارند، اما باز هم آرامش ندارند و همیشه مضطرب و نگران هستند.
در قرآن کریم آمده است: (( آگاه باشید که دل ها با یاد خدا آرامش پیدا میکند.))
و نماز بهترین راه برای رسیدن به آرامش است.
نظر ایت اله خامنه ای رهبر معظم در مورد حجاب
من ميگويم چادر، هم بهترين نوع حجاب است و هم يک نشانه ملي ماست که هيچ منافاتي با هيچ نوع تحرکي از زن ندارد. اگر واقعا کار اجتماعي وکار سياسي و کار فکري به معناي تحرک باشد، لباس رسمي زن ميتواند چادر باشد که بهترين نوع حجاب است. البته ميتوان محجبه بود ولي چادر نداشت منتها همينجا هم بايد آن مرز را پيدا کرد.
عدهاي از چادر فرار ميکنند به خاطر اينکه هجوم تبليغاتي غرب دامن گيرشان نشود. اما از چادر فرار ميکنند به آن حجاب واقعي بدون چادر هم رو نميآورندچون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار ميدهد.
تصور نکنيد اگر مافرضاً چادر را کنار گذاشتيم آن مقنعه کذايي را.. درست کرديم دست از سر ما بر ميدارند، آنها به اين چيزهاي قانع نيستند بلکه ميخواهند همان فرهنگ منحوس خودشان را در اينجا مثل زمان شاه که زن اصلاً حجاب و پوشش نداشت عمل شود.
رضاخان اين مرد قلدر نادان بيسواد آمد و خود را در اختيار دشمن قرار داد. يکباره لباس اين کشور را عوض کرد، بسياري از سنتهاي مردم را تغيير داد، دين را ممنوع کرد…
شما ببنيد در وضع امروز چقدر رسواست که يک پادشاهي يکباره لباس ملي يک کشور را عوض کند شما به اقصي نقاط دنيا مثل هند سفر کنيد. ملتها لباس ملي خودشان را دارند وبه آن افتخار ميکننند و از آن احساس سرشکستگي هم نميکنند ولي آنها آمدند يکباره لباس ملي اين ملت را ممنوع کردند. چرا با اين لباس نميشود عالم شد! و حال اين که بزرگترين دانشمندان ايراني که آثار آنها هنوز در اروپا تدريس ميشود با همين فرهنگ، لباس و در همين محيط پرورش يافتند. مگر لباس چه تاثيري دارد؟
اين چه حرف و منطق مسخرهاي است که مطرح کردند؟ آنها لباس يک ملت را عوض کردند؟ چادر را از سرزنها برداشتند و گفتند با چادر غيرممکن است که زني عالم و دانشمند بشود و در فعاليت اجتماعي شرکت بکند! سوال من اين است که با برداشتن چادر در کشور ما زنها تا چه اندازه در فعاليتهاي اجتماعي شرکت کردند؟ مگر در دوران رضاخان و پسرش فرصتي داده شد تا زنهاي ما در فعاليتهاي اجتماعي شرکت کنند.
زنهاي ايراني زماني وارد فعاليت اجتماعي شدند و کشور را با دستهاي تواناي خود متحول کردند و مردهاي اين کشور را به دنبال خود به ميدان مبارزه کشيدند که چادر سرشان کردند.
كتاب شناسي انقلاب
عشقی، لیلی (۱۳۷۸)
زمانی غیر زمانها (امام، شیعه و ایران)
ترجمۀ احمد نقیبزاده
مرکز بازشناسی اسلام و ایران
عشقی با تأثیر از ایدۀ «معنویت سیاسی» فوکو، در ۱۹۹۲ این کتاب را منتشر ساخته است، هرچند بهلحاظ تحلیل و نوع ادبیات، نسبت به فوکو، کمتر به چارچوبهای رایج علوم اجتماعی غرب پایبند است. تاکید کتاب بیش از همه بر سنت عرفان اسلامی است و در سه فصل تنظیم شده است: فصل اول، «اندیشه»، معطوف به تشریح چارچوبی کلی از عرفان نظری و در امتداد آن، عرفان شیعی و عقاید تشیع است و بیش از همه به تشریح مفهوم امام میپردازد. فصل «تاریخ»، به نوعی روایتگری تاریخی از تشیع و نسبت آن با دیگر مفاهیم و مقولات است. این فصل میکوشد تا توضیح دهد که چرا انقلاب اسلامی، «نه خارج از تشیع و نه جایی غیر از ایران» ممکن نبود رخ بدهد. در فصل آخر کتاب، «بازگشت از ملکوت»، عشقی آنچه در بخشهای قبل در باب اندیشه و تاریخ خوانده بودیم را با یکدیگر پیوند میدهد.
كتاب شناسي انقلاب
اسکاچ پل، تدا (۱۳۷۶) دولتها و انقلابهای اجتماعی، ترجمۀ سيد مجيد رويين تن، انتشارات سروش
این کتاب که در ۱۹۷۸ منتشر شده، از جمله آثار مربوط به نسل سوم نظریههای انقلاب است. اسکاچپول در این کتاب، میکوشد تا با تکیه بر مارکسیسم ساختارگرا، از ساختارهای اجتماعی نظیر دولت، سیستمهای اقتصادی و نظایر آنها، تبیینی علّی در مورد انقلابها ارائه دهد. مهمترین تعبیر نویسنده در مورد تبیین وقوع انقلابها را میتوان در این عبارت یافت: «انقلابها میآیند و نه اینکه ساخته شوند». اما نویسنده در مقالۀ «دولت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران» (۱۹۸۲) منتشر کرد، انقلاب اسلامی را نقضکنندۀ قاعدۀ فوق و استثنائی در میان انقلابها دانست. مهمترین مسئله، وجودِ ارادۀ دینی در انقلاب ایران بود که با نظریۀ اولیۀ اسکاچپول، سازگاری نداشت.
كتاب شناسي انقلاب
فوکو، میشل (۱۳۷۷)
ایرانیان چه رویایی در سر دارند؟
ترجمۀ حسین معصومی همدانی
نشر هرمس
اصل کتاب، گزارش نویسنده از انقلاب ایران در پیِ مأموریت روزنامۀ «کوریه ره دلا سرا» است که در ۱۹۸۷ منتشر شده است. ایدۀ مبنایی کتاب که هشت یادداشت از نویسنده است و توسط مترجم، تالیف شده، همان چیزی است که فوکو، معنویت سیاسی مینامد. با توجه به دانش گسترده و عمیق فوکو، تحلیلِ وی در این کتاب، ناظر بر پرسشی عمیق نسبت به ماهیت حیرتآمیز انقلاب اسلامی برای غرب است. تعابیری نظیر اینکه «نظام حقیقت آنان، با نظام حقیقت ما یکی نیست» یا «اسلام در سال ۱۹۷۸ افیون مردم نبوده است، دقیقتا روح یک جهان بیروح بوده است»، نشان از عمق دیدگاه فوکو دربارۀ انقلاب اسلامی ایران دارد.