نقش روحانیت در برگزاری انتخابات اسفند 94 و همچنین تأثیر آن ها در افزایش قانون گرایی در انتخابات
مصاحبه با سرکار خانم صدیقه فخار استاد و معاون پژوهش مدرسه علمیه معصومیه(س) خواهران شهرضا
نقش روحانیت در انتخابات تقویت پیوند سیاست و دیانت است. آنچه در تحقق حماسه سیاسی نقش كلیدی و مهم دارد، حضور حداكثری مردم در پای صندوقهای رای و انتخاب فرد اصلح است. برهمین اساس هر یك از اقشار جامعه وظیفه دارند تلاش خود را برای تحقق این مهم به كار گرفته و از همه توان و ظرفیتهای موجود بهره بگیرند.
یكی از مهمترین اقشاری كه در همه مقاطع و صحنههای مهم و حساس نظام میتواند نقش مهم و بیبدیلی را ایفا كند، روحانیون و مبلغان دینی هستند. از این رو نقش و موضعگیری روحانیون در این عرصه بیش از هر قشر دیگری جلوه میكند و بایسته است كه با دقت نظر ویژهای عمل كنند و به اعتماد مردم پاسخی خداپسندانه و در شان روحانیت ارائه كرده و مسئولیت الهی خویش را در عرصه انتخابات به انجام برسانند.
همه اقشار و گروههای مهم و مرجع كشور باید تلاش خود را برای حضور حداكثری مردم در انتخابات به كار گیرند اما
استفاده از ظرفیت روحانیون یكی از مهمترین ابزارهایی است كه میتواند موجبات حضور حداكثری مردم و همچنین انتخاب فرد اصلح را فراهم كند.
طلاب از جمله كسانی هستند كه همواره از سوی مردم مورد مشورت قرار میگیرند و از این طریق راهنمای خوبی برای مردم به شمار میروند.
روحانیان زمانی میتوانند موثر واقع شوند كه نسبت به مسائل روز و حساس كشور آگاهی لازم را داشته باشند و احساس تكلیف كنند. اما آنچه در اینجا اهمیت بیشتری پیدا میكند این است كه روحانیون و مبلغان دینی بتوانند از این فرصت بدست آمده بهترین بهره را ببرند و نقش كلیدی و تاثیرگذار خود را بار دیگر به اثبات برسانند و این امر مستلزم توانمند كردن خود در مباحث سیاسی و مسائل روز است چراكه بدون بهرهمندی از دانش لازم نمیتوان از یك سو اعتماد مردم را جلب كرد و از سوی دیگر آنها را به حضور در پای صندوقهای رای و انتخاب فرد اصلح هدایت كرد. ظرفیت عظیم روحانیون میتواند همه مشكلات معرفتی انتخابات را مرتفع سازد.
اگر از یك سو روحانیون و طلاب تلاش كنند تا خود را در همه عرصهها توانمند كنند و از سوی دیگر مردم برای مشورت و آگاهی از وجود روحانیت بهره بگیرند میتوان شاهد بركات بسیار زیادی در این رابطه باشیم.
با این وصف روحانیون و مبلغان دینی نه تنها میتوانند مردم را به حضوری فعالتر در انتخابات ترغیب كنند بلكه میتوانند آنها را در انتخاب فرد اصلح مشورت دهند و از آنجا كه روحانیون بر اساس آیات و روایات دین با مردم سخن میگویند این امر بیشك موثر و كارساز خواهد بود.
روحانیت همواره در قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از نقش و تاثیرگذاری بالایی در امور فردی و اجتماعی مردم برخوردار بوده است و در هر دوره و مقطعی نقش خود را به خوبی ایفا كرده و با حركت خود مسیر و چشمانداز روشنی برای مردم كشور ترسیم كرده است.
بنا به فرمایشات مقام معظم رهبری حضور حماسی و حداكثری مردم در پای صندوقهای رای اولویت اول و انتخاب فرد اصلح اولویت دوم ما در عرصه انتخابات است. برهمین اساس در راستای تحقق همین منویات، علما، طلاب، روحانیون و اساتید حوزههای علمیه استان نقش بیبدیل و تاثیرگذاری دارند و نباید از این موضوع غافل شوند.
برپایی جلسات پرسش و پاسخ پیرامون مباحث انتخاباتی، برگزاری سخنرانی در مساجد و حسینیهها و تبیین دیدگاهها و مواضع مقام معظم رهبری از جمله این فعالیتهاست.
در همین راستا ضروری است تا روحانیون و مبلغان ایران اسلامی با پرهیز از جناحبندی در ترغیب مردم به انتخابات كه یك امر خداپسندانه است تلاش كنند.
اجتناب از تبلیغ برای اشخاص از دیگر نكاتی است كه باید در سخنرانیهای خود به آن توجه داشته باشند و از همه مهمتر بهترین شیوه جهتدهی به انتخاب مردم بیان ملاكهای انتخاب و صلاحیت نمایندگان است. معرفی ملاكهای ارزشی، اعتقادی، اخلاقی و سیاسی بر محور دستورات دین وظیفهای است كه روحانیون باید آن را در راس برنامههای تبلیغی خود قرار دهند.
روحانیت پای هیچ قرار داد ننگینی را امضا نکرده است، این سخن بیانگر این است که روحانیون در دفاع از آرمان های انقلاب و احکام دین مبین اسلام تا پای جان هم ایستادگی می کنند و به دلیل وجود این ویژگی خاص در این قشر، ضروری است روحانیت در عرصه های سیاسی حضور چشمگیر داشته باشند.
سواد رسانه
استاد: حجه الاسلام محمد قیصریان پژوهشگر حوزه رسانه
تاریخ >13/8/94 مکان: مدرسه علمیه معصومیه خواهران شهرضا
دهه اخیر جنگ نرم است و گزینه نظامی کاربردی ندارد. در جنگ نظامی قربانیان با احترام تشییع می شدند و در بهترین نقاط شهر دفن می شدند. اما در جنگ نرم قربانیان منفور می شوند و دیگر عزتی ندارند. قربانی به جای تیر و ترکش با دامن کوتاه و عریانی سرو کار دارد.
برای این مقوله کشورهای استعمارگر مانند آمریکا هزینه زیادی صرف می کنند. ماهواره را از سال 1372 وارد کشور ما کردند. نتیجه های مطلوبی هم گرفتند، مانند: بی بندوباری، ازدواج سفید، هم خانگی، عادی سازی خیانت و …
رهبری در سال 72 قضیه شبیخون فرهنگی و بعدها قتل عام فرهنگی را بارها تذکر دادند.
در ماهواره برای اعتمادسازی برنامه های مذهبی با مخاطب شیعه را نیز می توان یافت.
شبکه های مذهبی ماهواره به تبلیغ دین های مسیحیت( شبکه محبت، نجات، امید ایران و…) تشیع (شبکه الزهرا، سلام، ثامن، امام حسین علیه السلام، ولایت، بقیع و …) اهل سنت ( شبکه الرحمه، نور، وصال فارسی، وصال حق، کلمه و …) می پردازد.
سوالاتی در این میان مطرح است که چرا اینترنت در اوج تحریم ها هیچ گاه تحریم نشد؟ چرا در تمامی شبکه های اینترنتی و اجتماعی رایگان عضو می شوید و حتی تبلیغی در آن نمی بینید؟ چرا حتی داعش و طالبان در فیسبوک صفحه اختصاصی دارند اما هیچ گروه نظامی یا شبه نظامی شیعه مانند حزب الله لبنان یا ایران شبکه ای ندارند؟ آیا ندارند یا اجازه داشتن را ندارند؟
ایشان در ادامه در مورد شکه های اجتماعی صحبت نمودند و اینکه طلاب باید عالمانه به این فضا ورود پیداکنند و آسیب های آن را بشناسند. چرا که این فضاها هیچ گونه امنیتی ندارند.
نکته ای دیگر طلاب باید هدفمند وارد این شبکه ها شوند تا وارد اهداف و جهات دشمن نشوند.
اگر ما به طلاب سفارش می کنیم نباید در این عرصه ها خود را ببازند منظور این نیست که از این فضا دور باشند، بلکه باید سواد رسانه را داشته باشند و به دیگران آگاهی دهند اما خود در فتنه رسانه مستهلک نشوند.
دکتر چمران
یکی از مهترین پیامهای فراموش شده عاشورا
خیلی جالبه شب عاشورا
امام حسین به یارانش فرمود: هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود….
او به جهانیان فهماند که حتی
کشته شدن در کربلا هم
از بین برنده حق الناس نیست..
در عجبم از کسانی که
هزاران گناه میکنند و معتقدند
یک قطره اشک بر حسین
ضامن بهشت انهاست…
شعر عاشورا
لطفا كامل بخونين اگه گريه كردي و دلت شكست التماس دعا
خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
بی نهایت خسته و افسرده ام/
تا میان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روی من خروارها از خاک بود/
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
زان میان یک تن خریدارم نشد/
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
ترس بود و وحشت و دلواپسی/
ناله می کردم ولیکن بی جواب/
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/
تیره شد در پیش چشمانم فلک/
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه کردم سعی تا گویم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سکوتم آن دو گشته خشمگین/
رفت بالا گرزهای آتشین/
قبر من پر گشته بود از نار و دود/
بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گنه کار سیه دل، بسته پر/
نام اربابان خود یک یک ببر/
گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/
گوش گویا نامشان نشنیده بود/
نامهای خوبشان از یاد رفت/
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/
چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو/
کارهای نیک و زشتت را بگو/
هر چه می کردم به اعمالم نگاه/
کوله بارم بود مملو از گناه/
کارهای زشت من بسیار بود/
بر زبان آوردنش دشوار بود/
چاره ای جز لب فرو بستن نبود/
گرز آتش بر سرم آمد فرود/
عمق جانم از حرارت آب شد/
روحم از فرط الم بی تاب شد/
چون ملائک نا امید از من شدند/
حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه/
نامه اعمال تو باشد سیاه/
ما که ماموران حق داوریم/
پس تو را سوی جهنم می بریم/
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/
دست و پایم بسته در زنجیر بود/
نا امید از هرکجا و دل فکار/
می کشیدندم به خِفّت سوی نار/
ناگهان الطاف حق آغاز شد/
از جنان درهای رحمت باز شد/
مردی آمد از تبار آسمان/
دیگران چون نجم و او چون کهکشان/
صورتش خورشید بود و غرق نور/
جام چشمانش پر از خمر طهور/
چشمهایش زندگانی می سرود/
درد را از قلب انسان می زدود/
بر سر خود شال سبزی بسته بود/
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/
کِی به زیبائی او گل می رسید/
پیش او یوسف خجالت می کشید/
دو ملک سر را به زیر انداختند/
بال خود را فرش راهش ساختند/
غرق حیرت داشتند این زمزمه/
آمده اینجا حسین فاطمه؟!
صاحب روز قیامت آمده/
گوئیا بهر شفاعت آمده/
سوی من آمد مرا شرمنده کرد/
مهربانانه به رویم خنده کرد/
گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/
من کجا و دیدن روی حسین (ع)/
گفت: آزادش کنید این بنده را/
خانه آبادش کنید این بنده را/
اینکه این جا این چنین تنها شده/
کام او با تربت من وا شده/
مادرش او را به عشقم زاده است/
گریه کرده بعد شیرش داده است/
خویش را در سوز عشقم آب کرد/
عکس من را بر دل خود قاب کرد/
بارها بر من محبت کرده است/
سینه اش را وقف هیئت کرده است/
سینه چاک آل زهرا بوده است/
چای ریز مجلس ما بوده است/
اسم من راز و نیازش بوده است/
تربتم مهر نمازش بوده است/
پرچم من را به دوشش می کشید/
پا برهنه در عزایم می دوید/
بهر عباسم به تن کرده کفن/
روز تاسوعا شده سقای من/
اقتدا بر خواهرم زینب نمود/
گاه میشد صورتش بهرم کبود/
تا به دنیا بود از من دم زده/
او غذای روضه ام را هم زده/
قلب او از حب ما لبریز بود/
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/
با ادب در مجلس ما می نشست/
قلب او با روضه ی من می شکست/
حرمت ما را به دنیا پاس داشت/
ارتباطی تنگ با عباس داشت/
اشک او با نام من می شد روان/
گریه در روضه نمی دادش امان/
بارها لعن امیه کرده است/
خویش را نذر رقیه کرده است/
گریه کرده چون برای اکبرم/
با خود او را نزد زهرا (س) می برم/
هرچه باشد او برایم بنده است/
او بسوزد، صاحبش شرمنده است/
در مرامم نیست او تنها شود/
باعث خوشحالی اعدا شود/
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/
قلب او بوی محبت میدهد/
سختی جان کندن و هول جواب/
بس بود بهرش به عنوان عقاب/
در قیامت عطر و بویش می دهم/
پیش مردم آبرویش می دهم/
آری آری، هرکه پا بست من است/
نامه ی اعمال او دست من است/
ناگهان بیدار گردیدم زخواب/
از خجالت گشته بودم خیس آب/
دارم اربابی به این خوبی ولی/
می کنم در طاعت او تنبلی؟
من که قلبم جایگاه عشق اوست/
پس چرا با معصیت گردیده دوست؟
من که گِریَم بهر او شام و پگاه/
پس به نامحرم چرا کردم نگاه
توبه نصوح
داستان ” نصوح ” مردی که در حمام زنانه کار میکرد
یا ایّها الَّذینَ آمَنوا تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوبَةً نَصُوحاً
اى کسانى که ایمان آوردهاید توبه حقیقى و خالص کنید
آیا داستان مردی را که در حمام زنانه کار می کرد را شنیده اید؟
مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت.
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوتگرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.
از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید میلرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: خداوندا گرچه بارها توبهام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.p>
نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:"ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند.
نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند ، وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.
رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست
مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان …
نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى.
گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند.
***********
قُل یا عِبادِىَ الَّذینَ اسرفُوا على اَنفُسهِم لا تَقْنطوا مِن رَحمَة الله إنّ الله یَغفرُ الذُّنوبَ جَمیعاً إنَّه هو الغَفورُ الرّحیم؛
بگو اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید، از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مىآمرزد و او بسیار بخشنده و مهربان است
رویت بچه ای که نام امام علی (ع) روی صورتش حک شده توسط مقام معظم رهبری!
چنین مطلبی در هیچ منبع معتبری درج نشده و صحت ندارد و تصویر منتسب نیز به نوزاد یکی از جانبازان در دیدار با مقام معظم رهبری تعلق دارد
متن شایعه
” تولد بچه ای در ایران که روی صورتش نام مبارک امام علی (ع) حک شده است و به رؤیت مقام معظم رهبری رسیده است. “
پاسخ شایعه
1. از ۲ تصویر منتشر شده همراه با متن شایعه ، یکی مربوط به دیدار جانبازان قطع نخاع و بالای ۷۰ درصد در روز ۳۰ شهریور امسال با مقام معظم رهبری است.
http://www.mehrnews.com/news/2920786
2. نوزادی که در تصویر در آغوش رهبر انقلاب قرار دارد فرزند چهارم یکی از جانبازان است و مطلبی نیز در مورد حک نام امام علی (ع) بین ایشان رد و بدل نشده است!
http://www.aparat.com/v/0TLYQ
3. تصویر دوم با کیفیت پایینی درج شده و در صورت فتوشاپی نبودن آن ، عبارت مورد نظر به شکلی روی صورت نوزاد حک شده است.
4. همانطور که قبلا هم در شایعه درج آیات قرآن بر بدن نوزاد داغستانی گفته شد ، آیات و نشانه های الهی با حک شدن عبارات مقدس بر روی بدن کودکان نمایش داده نمی شود!
http://shayeaat.ir/post/259
5. نه تنها این ادعا در هیچ منبع معتبری درج نشده بلکه در صورت صحت چنین موردی قطعا اخبار آن از طریق سایت مقام معظم رهبری منتشر می شد و در دسترس عموم قرار می گرفت.
کربلا صحرا نبود ، جلگه بود
متن شایعه
” شیر کنید دیگران هم با خبر بشن
*تاریخ بخوانیم تا گرفتار جهل نشویم *
کربلا صحرا نبود ، جلگه بود هوا اونقدر هم گرم نبوده ، حسین هم تشنه لب نبوده ! دهم محرم (عاشورا) سال 61 هجری قمری برابر با 21 مهرماه سال 59 هجری شمسی است /بله عاشورا در فصل پاییز بوده !
پس این جنگ در گرمای تابستون نبوده بلکه در اواخر مهرماه و در فصل پاییز بوده / کربلا صحرا نیست بلکه یک جلگه ی حاصلخیز در کنار رود پر آب فرات است. در این جلگه ی حاصلخیز بیش از شصت درصد مایحتاج کشاورزی مردم عراق تولید می شود. حالا صادرات عظیم خرمای عراق هم که مربوط به این منطقه است بماند. امام سوم شیعیان و لشگرش تشنه نبوده اند. اولا در صورت نبود آب هم می توانسته اند ازشیر شترهایشان استفاده کنند. که خوردن این شیر در میان مردم عرب بسیارپر طرفدار است. یا می تونستن توی اون چند روز ک اونجا بودن چاه بکنن.جلگه ی کنار رود هرجا بکنی چاه آب درمیاد.دراحادیث و روایات و کتب تاریخی اسلامی متفقا همگی به نوره کشیدن امام حسین پیش از آغاز جنگ می پردازند. نوره همان واجبی است و برای استفاده از این ماده نیاز به آب برای دوش گرفتن است ! پس چطور آب در دسترس نبوده ؟
می گویند لشگر یزید آب را بر سپاه حسین بسته است ! چگونه ممکن است کسی بتواند رودخانه ی پر آب فرات را ببندد؟
رودخانه ای که عرض آن در بعضی مناطق به چند صد متر می رسد ! اشکالی که وارد است اینست که اگر امام حسین برای جنگ میرفته چرا خانواده و بچه های کوچکش را همراه آورده بوده ؟ اگر امامان شیعه ادعا نداشتند که از غیب مطلع اند و می دانسته اند که قرار است کشته شوند آیا قدرت تصمیم گیری باری مقابله با بحران را نداشته اند ؟ آیا کشته شدن حسین بهتر از پیروزی او و برقراری یک حکومت اسلامی مورد میلش بوده ؟
در کتاب تاریخ طبری یکی از دلایل جنگ ، دعوای عشقی میان حسین و یزید بر سر دختری زیبارو به نام ارینب دختر اسحاق آورده شده است که اگر دوست داشتید در این زمینه تحقیق کنید. نظرتان درباره ی این سخن حسین .ع.چیست ؟ ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.
امام سوم شیعیان / کتاب «سفینه البحار و مدینه الحکام و الآثار» صفحه 164 نوشته شیخ عباس قمی شیخ عباس قمی از برجسته ترین روحانیون شیعه و نویسنده کتاب مفاتیح الجنان است.
هموطن اول منبع را مطالعه کن بعد داوری کن..”
پاسخ شایعه
1. شبهه منابع ادعاهای خود را ارائه نکرده و نه تنها این موارد در هیچ منبع معتبری یافت نشد بلکه تماما نیز مستندا تکذیب می شود!
2. همه جلگه ها آبخیز نیستند، بلکه برخی همانند کربلا آب و هوایی گرم و خشک دارند که به آنها دشت می گویند! بخشهایی از این دشت همچون محل خیمه ها، بسیار بالا تر از سطح آب بوده است!
3. رسیدن به آب با کندن چاه، قطعی و آسان نبوده، چنانکه یاران امام خندقی را پشت خیمه ها کندند اما آبی جاری نشد!
4. دریاچه نمک عظیم در چند کیلومتری کربلا موجب شوری آبهای مناطق اطراف شده و بعید است آب حاصل از چنین چاهی قابل شرب بوده باشد!
5. امام حسین(ع) پشت خیمه زنان را حفر نمود و چشمه ای با آب گوارا ظاهر شد و مورداستفاده قرار گرفت اما این امر معجزه و امتحانی برای تقویتِ باور یاران ایشان بود و پس از نوشیدن آب و پر کردن مشکها خشکید و پنهان شد.
6. کربلا در دشتی گرم و خشک قرار دارد که هوای آن در مهرماه مانند شهرهای جنوبی و دشتهای خوزستان ایران بسیار گرم است و قابل مقایسه با مرکز و شمال کشورمان نیست!
7. کاروان امام حدود ۲۰۰ نفر بودند؛ چگونه همه نیاز خود را از شیر چند شتر تامین کنند؟! معلوم نیست چه تعداد از شترها ماده بوده و از آنها چه تعدادی بچه داشته اند تا شیر داشته باشند؟! ضمن اینکه کمبود آب در میزان و کیفیت شیر شترها نیز تاثیر دارد!
8. نقلهایی که از غسل و نوره کشیدن اصحاب در کتب تاریخی آمده قطعی نیستند و سندهای کاملاً قابل اعتمادی ندارند، اما اگر از اشکال سندی روایات بگذریم، احتمالا آنچه در مورد شب عاشورا نقل شده مربوط به آب همین چشمه پشت خیمه ها بوده است.
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1426
9. بستن آب بر اردوگاه امام، علاوه بر منابع تاریخی، در اشعار مختلف آن زمان نیز آمده است. بستن آب به معنای بستن رودخانه نیست، بلکه به معنای جلوگیری از دسترسی یاران امام به رود است!
http://www.porseman.org/q/show.aspx?id=37498
10. امامان برای منافع شخصی خود از علم غیب بهره نمی گرفتند؛ امام حسین (ع) به جنگ نمی رفتند بلکه به دعوت اهل کوفه به آن شهر سفر می کردند.
http://pasokhgoo.ir/node/22691
11. والاترین جلوه هاى مدیریت بحران در حركت امام وجود دارد. این حرکت تنها انتخاب ممکن بود و زنده ماندن فقط با بیعت یزید میسر میشد؛ حکومت پس از چنین بیعتی معنا نداشت!
12. ماجرای “ارینب” کذب محض بوده و با توجه به ایرادات فراوان در سند و محتوا کاملا مردود است.
13. حدیث منتسب به امام حسین (ع) در مورد ایرانیان صحت ندارد و آمیخته ای از یک حدیث و توضیحی از آن در مورد رفتار خلیفه دوم با اسیران ایرانیست که اتفاقا مورد اعتراض امیرالمومنین (ع) واقع شد؛ این حدیث از امام صادق (ع) است!
شیعه شدن ایرانیها به زور صفویه ها
متن شایعه
“ایرانیها تا قرن دهم سنی بودند و از آن پس با زور صفویان به شیعه گرایش یافتند. با تاجگذاری شاه اسماعیل صفوی در تبریز و قتل عام بسیاری از سنیها شیعه رسمی شد. ایرانیها اساسا به تشیع گرایشی نداشته اند !!”
پاسخ شایعه
1. بر اساس مستندات تاریخی، مذهب سنی از طرف حکومتهای وقت القا و اجبار می شده اما گرایش مردم به تشیع بوده است.
2. اکثریت ایرانیان با ورود اسلام عاشق و شیعه اهل بیت (ع) شدند. یکی از دلایل انتقال امام رضا(ع) به طوس نیز فشار شیعیان ایران بر مأمون بود.
3. به قدرت رسیدن صفویه با حمایت شیعیان و بدلیل همسویی با مذهب اکثریت مردم ایران بود که شاه اسماعیل و شاه عباس از آن به نحو احسن استفاده نمودند.
4. بزرگانی چون شعرا، فقها و… نیز که مجور به تقیه بودند، در آثارشان به کرات به مدح و ثنا و معرفی اهل بیت پرداخته اند.
5. اگر اعتقادات ایرانیان با زور تحمیل شده بود، نباید از پیروان سایر ادیان و مذاهب کسی وجود داشته باشد! چنانکه در حمله افاغنه و تلاشهای نادرشاه افشار در حذف تشیع نیز موفقیتی حاصل نشد و نشان دهنده مقبولیت و پذیرش عمیق و ریشه دار آن است.
6. تشیع ایرانیان حاصل شناخت از دعوت پیامبر(ص) و از روی عقل، بصیرت و عشق به حقیقت است. چنانکه بدون توجه به تحمیل عقاید حکومتهای گوناگون، تا امروز بر استحکام اعتقادی خود افزوده اند.
7. در اثبات حقانیت تشیع، نه در رد مذاهب دیگر و نه در تأیید تشیع، به صفویه یا هیچ حکومتی استناد نمی شود! بلکه بر وحی، سنّت و سیره پیامبر اکرم (ص) و براهین عقلی استدلال می شود.
8. عدم مخالفت جدی با اعلام تشیع بعنوان مذهب رسمی ایران از سوی عامه، بهترین دلیل بر پذیرش آزادانه و ارادی تشیع از سوی ایرانیان است.
9. از صدر اسلام تا پیش از صفویه ایرانیان با تشیع آشنا شده و حب اهل بیت (ع) در دل حقیقت جویشان قرار گرفت. تلاشهای «جناب سلمان فارسی، اعلام برابری عرب و عجم توسط علی(ع)، آزاد کردن بندگان زیادی از غیر عرب توسط امام سجاد(ع) از این جمله است.
10. فهم تفاوت اسلام یزیدی و حسینی با شهادت امام حسین(ع)، حضور شاگردان امام صادق و سایر ائمه، حضور امام رضا(ع) و بسیاری از امام زادگان در ایران، تبلیغ تشیع در عصر آل بویه توسط بزرگانی چون شیخ صدوق، شیخ مفید و… ، حضور خواجه نصیر الدین طوسی و علامه حلی در زمان ایلخانان در ایران و… نیز عوامل مهم تشیع ایرانیان بود.